English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
forward turret توپ سینه
Other Matches
after turret توپ پاشنه
turret رولور
turret مناره کوچک
turret برج کوچک
turret برج گردان
turret برجک
turret برجک توپ یا تانک
turret برج توپخانه
turret جان پناه
turret برج متحرک
turret motife طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
turret guns توپهای برجک
turret guns توپهای برجک دار
turret guns توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
turret tuner میزان ساز برجی
drum turret سر رولور استوانهای
power turret برجک برقی
turret cap کلاهکرولر
sloped turret منارهکوچکسراشیب
flat turret lathe ماشین تراش رولور تخت
five face turret head سر رولور پنج لبه
combination turret lathe ماشین تراش کاپستان مرکب
flat turret head سر رولور تخت
fixed center turret lathe ماشین تراش با مرکز ثابت
to help forward پیش بردن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward جلو
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
look forward انتظار چیزی را داشتن
right forward پیشروراست
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
to help forward جلو انداختن
to go forward پیش رفتن
to go forward جلورفتن
forward-looking آیندهنگر
to look forward to something منتظر چیزی شدن
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
no. 8 forward محاجمشماره8
forward-looking آیندهنگرانه
forward-looking نوگرایانه
forward-looking پیشرو
forward-looking مترقی
forward-looking نوگرا
forward-looking پیشاندیش
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
to look forward to استقبال کردن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
forward جلوی گستاخ
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward ارسال کردن
outside forward بازیگر گوش
forward به پیش
forward به جلو
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward فرمان پیش پیش
forward بیع سلف
forward به سمت سینه
forward سلف
forward جلو قایق
forward فوروارد
forward جسور
forward جلوانداختن
forward فرستادن رساندن
forward جلو
forward پیش
forward ببعد
forward مهاجم
forward حرکت به جلو یا مقابل
forward عمل پل
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
to carry forward منقول ساختن
freight forward پس کرایه
bring forward معرفی کردن
carriage forward پس کرایه
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward تولید کردن
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
to bring forward بصفحه دیگربردن
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
power forward فوروارد قوی
to put forward پیش اوردن
put forward جلوانداختن
put forward جلو بردن
put forward مطرح کردن
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
right wing forward پیشرو دست راست
store and forward ذخیره و ارسال
store and forward انبارش و ارسال
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
shift forward انتقال به جلو
set forward فشار پیشروی
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
to put forward جلوه دادن
forward spring اسپرینگ سینه
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
forward position موقعیت رو به جلو
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
fast-forward جلو زدن فیلم
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
to put forward برجسته نمودارکردن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
trim forward نشست سینه
trim forward stem by trim :syn
wing forward فوروارد گوش
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
centre forward مرکز
fast forward جلوبر
forward swing تاباولیه
forward/reverse جلو/عقببرنده
left forward فورواردچپ
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
forward march قدم رو
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward motion جنبش پیشرو
forward observer دیدبان جلو
forward observer دیدبان مقدم
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward post پست استراق سمع جلو
forward post پستهای دیده ور جلو
forward purchase معامله سلف
forward purchase خرید سلف
forward purchase پیش خرید
forward purchasing سلف خری
forward purchasing پیش خرید
forward lap باله جلو
forward lap پوشش جلو
forward echelon رده جلوی نبرد
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
forward area منطقه جلوی رزم
forward association تداعی رو به جلو
forward bias پیشقدر به جلو
forward breast طناب شماره دو
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward area منطقه جلو
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward dealing معامله به وعده
forward delivery تحویل به وعده
forward delivery تحویل دراینده
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward echelon رده جلو
forward rate نرخ سلف
forward reaction واکنش رفت
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward spring طناب شماره سه
carry forward مبلغ منقول
forward station ایستگاه جلو
forward station پاسگاه جلویی
carry forward منقول ساختن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carrige forward پس کرایه
forward voltage ولتاژ مستقیم
from this time forward ازاین پس
from this time forward زین سپس
from this time forward ازاین ببعد
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
move forward جلو کشیدن
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
oars forward پارو به جلو
forward slope شیب متمایل به جلو
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward sales فروش سلف
forward sale بیع سلف
forward resistance مقاومت مستقیم
forward sale پیش فروش
forward sales پیش فروش
forward sale بیع سلم
forward reference ارجاع به جلو
forward slip پیش افتادگی
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward slope شیب جلو
forward sale نسیه فروختن
forward air controller نافر مقدم هوایی
forward command post پاسگاه مقدم
make a forward purchase سلف خریدن
forward air controller افسر نافرمقدم
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com