English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
four column friction screw press پرس اصطکاکی چهار ستونی
Other Matches
vincent friction screw press پرس وینسنت
column screw press پرس پیچی ستونی
screw press قید
screw press منگنه
hand screw press پرس پیحی دستی
friction اصطکاک [فیزیک]
friction مالش
friction اصطکاک
friction مالش اختلاف
friction حساسیت
friction سایش
friction match کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
friction factor ضریب اصطکاک
angle of friction زاویه اصطکاک
economic friction اصطکاک اقتصادی
economic friction موانع اقتصادی
kinetic friction اصطکاک جنبشی
internal friction مالش درونی سایش داخلی
angle of friction زاویه مالش
coefficient of friction ضریب مالش
internal friction سایش درونی
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
hydraulic friction اصطکاک ابی
magnetic friction مالش مغناطیسی
internal friction اصطکاک درونی
static friction اصطکاک ساکن
gear friction اصطکاک چرخ دنده
friction welding جوشکاری مالشی
tax friction اصطکاک مالیاتی
circular friction saw اره کمانهای اصطکاکی
fluid friction اصطکاک روغنی
friction feed تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
friction strip نوارآتشزن
internal friction گرانروی
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
friction coefficient ضریب اصطکاک
friction clutch کلاچ اصطکاکی
side friction اصطکاک جانبی
coefficient of friction ضریب اصطکاک
skin friction مقاومت پوسته
friction pile شمع مالشی
internal friction چسبندگی
friction velocity سرعت اصطکاکی
friction tape نوار چسب
friction surface سطح اصطکاک ترمز
friction pile شمع اصطکاکی
static friction اصطکاک در استانه حرکت
internal friction وشکسانی ویسکوزیته
rolling friction اصطکاک غلتشی
internal friction اصطکاک داخلی
sliding friction اصطکاک لغزشی
friction loss in pipes افت بار در لوله ها
friction horse power توان تلف شده
friction for fittings and valves اصطکاک در شیرها و بستها
magnetic friction clutch کلاج مالشی مغناطیسی
anti friction bearing یاطاقان غلطکی
angle of internal friction زاویه اصطکاک داخلی
coefficient of internal friction ضریب اصطکاک داخلی
anti-friction pad لایهضداصطکاک
brush friction loss اتلاف مالشی زغال
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
gear friction losses تلفات اصطکاکی جعبه دنده
column by column ستون به ستون
column ستون در کاغذ شطرنجی نقشه کشی
fifth column دستگاه جاسوسی
column ستون
fifth column ستون پنجم
column صف ستون راهپیمایی یاموتوری
column ستون
column ردیف
column رکن
column پایه
column ستون نظامی
column ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
column بیت بررسی هر بیتی روی هر ستون پانچ کارت یا نوار
column خط ی از اطلاعات چاپ شده درباره یک حرف موازی با کوتاهترین قسمت کارت
column چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد
column در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
column مجموعهای از حروف که یک زیر دیگر چاپ میشود
column استاتور
column برج
column ستون روزنامه
column خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
engaged column نیم ستون
column binary دودوئی ستونی
column binary دودویی ستونی
column chromatography کروماتوگرافی ستونی
column cover پوشش ستون
column formation آرایش ستون
fractionating column برج تقطیروتجزیه
column gap شکاف بین ستون
agony column ستونیدر روزنامهکهدر آن پاسخ مشکلاتو سوالهای خوانندگانمطرح میشود
engaged column ستون درون جرزیا دیوار
column base پایه ستون
column of riflemen ستون تفنگداران
column crank دستهپایه
column lock قفلپایه
fractionating column ستون تجزیه
column action عمل ستونی
column base زیرستون
vertebral column تیره پشت
column of mercury ستونجیوه
hull column پایه بدنه
engaged column ستون مقید
column base ته ستون
column gap شکاف ستون
column graph نمودار ستونی
column grinder دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
half column شبه ستون
column rule خط برنج
hempel column ستون همپل
column splice وصله ستونها
column ways راهنمای ستون
comment column ستون توضیحی
vertebral column ستون فقرات
control column فرمانی برای کنترل حرکت هواپیما حول محور طولی وعرضی که میتواند بصورت میله یا رل باشد
hex-column طرح ستونی شش وجهی [طرح سه ترنجی که بیشتر در قراچه آذربایجان و شیروان قفقاز بافته شده و متن اصلی آن را سه ترنج شش گوش در بر می گیرد.]
vertebral column ستون مهره
half column نیم ستون
guide column ستون راهنما
column head بار ستون
column head سرستون
column head عناصر سرستون
column indicator نشانگر ستونی
route column ستون راه
gossip column ستونغیبت
gossip column gooseflesh
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
central column ستونمرکزی
alcohol column ستونالکل
mercury column ستون جیوه
isoculculating column دسته ستون
half-column نیمه ستون
semi-column نیم ستون
column cochlis [ستون های یادبود بزرگ شبیه طاق نصرت]
packed column ستون پر شده
column caelata [ستون های شاخ و برگی]
column caelata [ستون با تیرهای مزین شده]
cassed column ستون پوشش دار
absorbing column ستون جذب
absorption column ستون جذب
main column ستون اصلی
opem column ستون باز
storming column ستون حمله
chromatographic column ستون کروماتوگرافی
advertising column ستون آگهی
spinal column ستون مهره ها
spinal column تیره پشت ستون مهره
spinal column ستون فقرات
streeing column میل فرمان
streeing column ستون فرمان
storming column واحد مامورحمله
Antonine column [یادبودی از ستون دوریکی توسکان در روم]
machine column پایه یا ستون دستگاه
parallel column ستونهای موازی
reflux column ستون باز روانی
transformer column ساق ترانسفورماتور
route column ستون راهپیمایی
airmobile column ستون هوارو
composite column ستون مرکب
column capital سرستون
card column ستون کارت
cased column ستون پوشش دار
close column ستون جمع
march column ستون راهپیمایی
close column ستون بسته
airmobile column ستون متحرک هوایی
an engaged column نیم ستون
positive column ستون مثبت
length of column طول ستون
laced column ستون مشبک با بستهای چپ وراست
screw ملخ هواپیما
screw گاییدن پیچ
screw پروانه ناو پیچ پیچاندن
screw وصل کردن
screw پیچ دادن
screw پیچاندن پیچیدن
screw پیچ خوردگی
screw a مته فرنگی
screw up با پیچ سفت کردن
screw up پیچیدن بسته کاغذ
screw up زیاد بالا بردن اجاره
screw up جمع کردن
screw up غنچه کردن دهان
screw a مته پیچ دار
screw پیچ
to screw something up بهم زدن چیزی
to screw something up تباهی کردن
screw <adj.> آدم خسیس
to screw something up زیرورو کردن چیزی
to screw up زیادبالابردن
to screw up سفت کردن
screw propeller
screw around <idiom> درگیر کاری بودن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
screw پیچ کردن
to screw گاییدن
to screw سپوختن
to screw کردن
to screw up پیچیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com