English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (11 milliseconds)
English Persian
four-wheel drive محرک چهار چرخ
Search result with all words
left hand drive فرمان به سمت چپ
left-hand drive فرمان به سمت چپ
four wheel drive محرک چهار چرخ
drive shaft میل لنگ
drive shaft میله محرک محور محرک
drive shaft محور محرکه
drive shaft محور رانش
drive shafts میل لنگ
drive shafts میله محرک محور محرک
drive shafts محور محرکه
drive shafts محور رانش
drive راندن
drive بردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drive تحریک کردن
drive سواری کردن کوبیدن
drive ولت محرک
drive سائق
drive رانندگی کردن
drive راندن گرداندن گرداننده
drive شفت
drive دنده
drive گریز پا به توپ
drive فرار گل زن
drive ضربه از پایین
drive ضربه درایو
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive رانندگی ارابه مسابقهای
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive جلو بردن
drive محرکه گیربکس
drive فرمان
drive رانش سواری دوندگی
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive گرداننده
disk drive گرده ران
disk drive گرده چرخان
disk drive دیسکخوان
disk drive گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive دیسک ران دیسک چرخان
tape drive نوار ران
tape drive نوارچرخان
tape drive نوار گردان
tape drive نوار چرخان نوار ران
tape drive دستگاه نوارخوان
activity drive سائق فعالیت
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
all wheel drive محرک تمام چرخها
area drive شکار دواندن
Bernoulli drive سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
bevel gear drive جعبه دنده مخروطی
carriage drive خیابان پارک
cd rom disk drive دیسک گردان سی دی- رام
cone pulley drive محرکه صفحه پلهای
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
crank drive محرک میل لنگ
crank drive گرداننده میل لنگ
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
current drive گرداننده کنونی
d.c. drive ماشین جریان دائم
d.c. drive محرکه جریان دائم
default drive گرداننده پیش فرض
to drive wild دیوانه کردن
differential drive دیفرانسیل
disk drive controller سیستم عامل دیسک
disk drive head نوک دیسک خوان
drive a benefit سود بردن
drive arousal برانگیختگی سائق
drive bay فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive belt تسمه محرک
drive capstan چرخ تسمه محرک
drive channelling راه گزینی سائق
drive current جریان تحریک
drive designator پارامتر دیسک گردان
drive displacement جابه جایی سائق
drive fit محل رانش
drive mad دیوانه کردن
drive mechanism جعبه دنده
drive mechanism مکانیزم رانش
drive motor موتور محرک
drive number شماره گرداننده
drive pulse تپش تحریک
drive reduction کاهش سائق
drive screw پیچ خودرو
drive screw ژیگلور
drive screw پیچ سوزنی
drive state حالت سائقی
drive stimulus محرک سائق
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive way مسیر اتومبیل رانی
drive way جاده خیابان
Other Matches
drive wheel چرخدنده
front wheel drive محرک چرخهای جلو
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
wheel measurement [ wheel measuring] بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
drive-in درایواین
self-drive اتومبیلیبارانندهخودکار
drive! برون! [با ماشین]
on drive ضربه بسمت توپزن
drive at <idiom> سعی درگفتن چیزی
to drive at قصد داشتن از
to drive at توجه داشتن به
to drive away دفع کردن
to drive away دورکردن
to drive out بیرون کردن
to take a drive سواری کردن
off drive ضربه به سمت راست
drive's cab اطاق راننده
drive winding سیم پیچ تحریک
disc drive درایودیسک
electric drive محرکه الکتریکی
drive's seat صندلی راننده
final drive گرداننده نهایی
to drive mad دیوانه کردن
to drive mad بدیوانگی انداختن
exploratory drive سائق کاوش
final drive چرخ گرداننده نهایی شنی
hypertape drive وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
lineshaft drive محرکه انتقال
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
maternal drive سائق مادری
motor drive محرکه موتوری
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
right-hand drive اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
tandem drive حرکت قطاری
primary drive سائق نخستین
rim drive لبه گردانی
roller drive مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
secondary drive سائق ثانوی
social drive سائق اجتماعی
hunger drive سائق گرسنگی
hard drive گرداننده سخت
final drive محرکه محور عقب
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
physical drive دیسک گردان فیزیکی
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
to drive into a corner درتنگنا انداختن
four gear drive گیربکس چهار دنده
full drive باشتاب هرچه بیشتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
to drive a wedding into رخنه کردن در
to drive a wedding into شکافتن
group drive محرکه گروهی
drive chain زنجیرهراندن
st0 drive گرداننده 605ST
to drive a bus اتوبوسی را راندن
belt drive بدنهعقب
visceral drive سائق احشایی
cartridge drive درایوفشنگی
drive-ins درایواین
winchester drive دیسک گردان وینچستر
cassette drive درایوکاست
chain drive زنجیرهکششی
wheel ساسایی
third wheel سومینچرخدنده
wheel well محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
be a fifth wheel <idiom> آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
wheel اتحادیه ورزشی
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
wheel جاروب کردن با پا
wheel چرخ
wheel چرخش
wheel رل ماشین
wheel گرداندن
wheel چرخ طایر
wheel گردش ناو
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
He's a fifth wheel. او [مرد] آدم زایدی است.
wheel چرخ نخ ریسی
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
to take the wheel پشت رل نشستن
wheel چرخیدن
wheel دور
fifth wheel چرخپنجم
wheel دوک نخ ریسی
four wheel چهارچرخه
wheel چرخ سمباده
to drive a pen or quill قلم زدن
rear axle drive محرکه چرخ عقب
rear engine drive موتور عقب
To spell something out for some one .To drive it home to someone . مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
microfloppy disk drive وسیله ذخیره اطلاعات بااستفاده از میکرودیسکهای لغزان
print head drive درایوسرپرینت
winchester disk drive گرداننده دیسک وینچستر
main drive motor موتور محرکه اصلی
magnetic tape drive نوارخوان مغناطیسی
hard disc drive محلقرارگیریهارد
floppy disc drive محلورودفلاپیدیسک
optical disc drive درایودیسکنوری
He has plenty of drive . he is a go- getter . آدم کار بری است
streaming tape drive دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
To drive (send) somebody mad. کسی را دیوانه کردن
oil drive unit گیربکس هیدرولیکی
oil drive unit گیربکس روغنی
magnetic tape drive نوارچرخان مغناطیسی
magnetic tape drive گرداننده نوار مغناطیسی
drive a hard bargain <idiom> انعقاد معامله بودن هیچ سودی
drive someone round the bend <idiom> جان کسی را به لب آوردن
disc [disk] drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
flexible drive tool ابزار گردان
eight speed gear drive گیربکس هشت دنده
dual disk drive گرداننده دیسک دوگانه
disc drive port قسمتوروددیسک
variable speed drive محرکه پلهای
front axle drive محرک اکسل جلو
To drive a hard bargain. درداد وستد سخت گیر بودن
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
kelly drive bushing اتصال کلی که بصورت استوانه بوده و مابین کلی وسوزن حفاری وجود دارد
to drive a pen or quill نوشتن
half height drive نیم گردان دیسک
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
large wheel چرخبزرگ
worm wheel دنده کرمی شکل
worm wheel پیچ حلزونی
escape wheel دندهخلاص
chain wheel B زنجیریچرخهیب
wheel spanner چرخ کش
main wheel چرخاصلی
wheel wright چرخ ساز
hand-wheel چرخدستی
worm wheel چرخ دنده حلزونی
catherine wheel رجوع شود به pinwheel
centre wheel چرخهمیانی
chain wheel A زنجیریچرخهیA
wheel trim قالپاق
fourth wheel چهارمینچرخهای
wheel spoke پره چرخ
adjustment wheel چرخ متحرک
banding wheel چرخهچرخنده
front wheel چرخجلو
modulation wheel چرختعدیلصدا
wheel barrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel دماغه
dog-wheel استوانه
cathedrian wheel پنجره چرخی
spinning wheel چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
brake wheel چرخ دندانه دار
toothed wheel چرخ دندانه دار
cogged wheel چرخ دندانه دار
cog wheel چرخ دنده
cogged wheel چرخ دنده
wheel gloves دستکش رانندگی
wheel and deal <idiom>
wheel tractor فرمانتراکتور
wheel head سرچرخدنده
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
wheel chock مانعچرخ
turning wheel چرخهسفالگری
tracing wheel چرخهترسیم
striker wheel چرخهضارب
spoked wheel چرخاسبوکد
rotating wheel چرخهدوار
press wheel چرخفشار
reversible wheel چرخی که در دو جهت بگردد
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
wheel brace آچار چرخ خودرو
wheel wrench آچار چرخ خودرو
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel چرخ بارلو [مهندسی برق]
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel چرخ آهنگری شده
steered wheel چرخ هدایت شده
cast wheel چرخ ریختگی
pitch wheel چرخکوککردن
persian wheel دولاب
grinding wheel چرخ سمباده
gear wheel چرخ دنده
gear wheel چرخ دندانه دار
free wheel حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake ترمز چهار چرخ
fly wheel چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel چرخ لنگر فلایول
fly wheel چرخ لنگر
fly wheel چرخ طیار
ferris wheel چرخ فلک
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
grinding wheel چرخ سنگ زنی
grinding wheel چرخ سنباده
persian wheel چرخاب
paddle wheel چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
mill wheel چرخ یا پره اسیاب
magnet wheel چرخ رتور
magnet wheel چرخ گردنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com