English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English Persian
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
Other Matches
fowling شکار پرنده
fowling روبه بازی یادوروئی کردن
by the piece ازروی کار کرد
by the piece بطورمقاطعه
piece جزء
piece طغری
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
three piece درست شده از سه قسمت
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
three piece سه پارچه
three piece سه تکه
to piece out دراز
to piece out کردن
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece together بهم پیوستن
piece of eight دلاراسپانیولی
one-piece لباسیکسره
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
piece طغرا
piece مهره شطرنج
piece یک تکه کردن
piece قبضه سلاح
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece وصله کردن
piece ترکیب کردن
piece جورشدن
piece قدری
piece کمی
piece سکه نمونه
piece اسلحه گرم
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece عدد
piece فقره
piece سوار
piece قسمت
piece پاره
piece تکه
piece قطعه
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece مهره پارچه
piece دانه
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
museum piece تکه موزه
wreckage piece تکه اتلاف
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
piece of cake <idiom> آسان
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
[piece of ] advice اندرز
crotch piece فاق
end piece انتهایدم
end-piece قطعهیانتهایی
middle piece قطعهمیانی
one-piece coverall پوششیکتکه
one-piece suit لباسیکسره
toe piece مهرهرویپنجه
toe-piece قسمتجلویی
museum piece قدیمی غیرعادی
corbel piece قسمتپیشآمده
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
piece worker مقاطعه کار
piece-worker پیمانکار
piece worker پیمانکار
piece-worker مقاطعه چی
piece worker مقاطعه چی
piece-workers مقاطعه کار ها
piece workers مقاطعه کار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers مقاطعه چی ها
time-piece ساعت
piece-worker مقاطعه کار
a piece of advice یک راهنمایی
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
abutment-piece تیر کف
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
ashlar-piece سنگ بنا
chimney-piece آذین شومینه
corbel-piece بالشتک
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
a piece of information یک تکه اطلاع
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice مشورت
time-piece زمان
test piece نمونه ازمایش
night piece دورنمای شب
head piece سرصفحه
head piece کلاه
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
he gave me a piece of a پندی بمن داد
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
fitting piece بست
head piece ارایش
head piece هوش
head piece ادراک ادم باهوش
mantel piece گچبری دور بخاری
light piece سوار سبک شطرنج
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
flower piece گل کاری
heavy piece سوار سنگین شطرنج
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
adaptor piece حلقه اتصال
base piece پایه پایه استقرار
base piece مقر
battle piece تصویرجنگ
eye piece عدسی سر دوربین
cross piece تیر عرضی
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
center piece میانه
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
test piece نمونه ازمایشی
piece work کار قطعهای
pinned piece اچمز
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pole piece قطبک
reference piece توپ مبنا
ridge piece کش بالای شیروانی
sea piece نقاشی منظره دریا
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
swivel piece مدور دو راه
swivel piece مدور لنگر
tail piece سیم گر
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece de resistance خوراک اصلی
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece de resistance فقره برجسته
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
piece de resistance کارپر اهمیت
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece part قطعه یک پارچه
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece de resistance امر مهم
give someone a piece of your mind <idiom> عصبانی شدن از کسی
BNC T piece connector فلزی به شکل ح T که کارت آداپتور را به انتهای دو بخش RG وصل میکند کابل Loaxial باریک در نصب شبکههای اینترنت به کار می رود
horn of pole piece شاخ قطبک
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
tensile test piece نمونه ازمون کششی
jobber [piece worker] مقاطعه چی
It is an intricate piece of machinery. دستگاه ظریف ودقیقی است
small piece of brick کلوک
piece production cost ارزش تولید قطعه
reducing tee piece سه راه نقصانی
extended pole piece قطبک دراز شده
reducing tee piece سه راه کاهنده
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
jobber [piece worker] مقاطعه کار
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
jobber [piece worker] پیمانکار
to perform a piece of music ساز زدن
tow piece spark plug شمع موتور دو تکه
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com