English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
free living خوش گذران
free living عیاش
free living تسلیم هوای نفس
free living بی بند وبار
Other Matches
ever living بی مرگ لایموت
living جاندار
d. living زندگی باناز نعمت
living جاودانی
living معاش
living وسیله گذران معیشت
living زنده
To be living off someone. سربا رکسی بودن
ever living جاودانی جاودان
living حی درقیدحیات
ever living غیرفانی
living زندگی
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to scramble for a living خون عرق ریختن تا نان خود را در بیاورد
living room اطاق نشیمن
to scramble for a living تقلای معاش کردن
living corpse مرده متحرک
living rooms اطاق نشیمن
living death مرگ تدریجی
living wage مزد امرارمعاش
living wage مزد معیشت
living wage مزدکافی برای امرار معاش
standards of living سطح زندگی
standards of living استاندارد زندگی
standard of living معیار زندگی
standard of living استاندارد زندگی
standard of living سطح زندگی
cost of living خرجی
cost of living نفقه
cost of living هزینه زندگی
living rooms سالن نشیمن
living rooms اتاق نشیمن
living room سالن نشیمن
living room اتاق نشیمن
standards of living معیار زندگی
living end <idiom> عالی
living death زندگی مرگبار
living death زندگی شبیه مرگ
ye living and the dead زندگان و مردگان
within living memory به یاد دارند
living environment محیط زنده
living organisms موجودات زنده
living environment جانداران محیط زیوندگان- پرمون
living picture پرده نقاشی
living picture نمایش یاتصویر برجسته
within living memory تا انجا که مردمان زنده
living polymer بسپار زنده
living creatuse حیوان
living standards استانداردزندگی
living standard سطح زندگی
level of living سطح زندگی
To take away someones living . کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
living soil خاک زنده
to scramble for a living برای معاش یازندگی تلاش کردن
living area منطقه زندگی
living chess شطرنج با مهرههای جاندار
living cost هزینه زندگی
living expenses هزینه زندگی
living creatuse جاندار
he makes a living with hispen بانویسندگی گذران میکند
living from hand to mouth <idiom> دستش به دهانش می رسد
minimum standard of living حداقل سطح زندگی
He is stI'll alive (living). هنوززنده است
The living languages of the world. زبانهای زند ؟ دنیا
Do you call this living ? Some life ! این هم شد زندگه ؟
living from hand to mouth <idiom> دست به دهان زندگی کردن
Elephant in the living room فیل در اتاق نشیمن
to beat the living daylights out of someone <idiom> دمار از روزگار کسی درآوردن
knock the living daylights out of someone <idiom> باعث غش کردن کسی شدن
to scare the living daylights out of somebody کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد
cost of living index شاخص هزینه زندگی
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
having free will ازادکار
i did that of my own free will به میل خود
having free will فاعل مختار
i did that of my own free will این کار را کردم
You are free to go now. اکنون آزادید بروید.
free for all زدوخوردهمگانی
free for all داد وبیداد
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
free بخشودن
free پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free اختیاری مختار
free پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free مستقل
free ازادکردن
free مطلق
free ازاد
free موجود در دیسک یا حافظه
free بطور مجانی ازادکردن
free-for-all مسابقه بین این اسبها
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free <adj.> دست و دلباز
free مجانی
free رایگان سخاوتمندانه
free روا
free تحویل
free جایز
free فاقد
free کمی محدودیت نوع اسلحه
free حرکت قایق در جلو باد
free مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free بازیگر ازاد
free ترخیص کردن میدانی
free رها
free مجاز منفصل
free پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free will طیب خاطر
free will اختیاری
free will اختیار
free will ازادی اراده
free will اراده ازاد
free space فضای خالی
free spoken رک گو
heart free مبرا از عشق
free spillweir سرریز ازاد
heart free ازاد ازقید عشق
free zone منطقه ازاد
free zone منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
free spoken بی پرده
free zone منطقه ازاد تجاری
guns free توپها اتش باختیار
parallax-free <adj.> بدون اختلاف منظر
free verse شعر ازاد وبی نظم وقاعده شعر بی قافیه
free spoken ساده گو
leave someone free to مخیر گذاشتن کسی
free space فضای ازاد
free skating قسمت حرکات ازاد مسابقه اسکیت
free oscillation نوسان ازاد
free person حر
free play بازی ازاد
free play ازاد
free play لق
free play بدون محدودیت
free position روش اغاز مجدد بازی پس ازخطا
free radical رادیکال ازاد
free recall یاداوری ازاد
free redical بنیان ازاد
free rocket موشک ازاد
free rocket موشک غیر هدایت شونده
free throw پرتاب بدون مانع برای یار
free rotation چرخش ازاد
free sample نمونه مجانی
free silver مقدار نقره ازاد یک مسکوک
free world کشورهای غیرکمونیست
free world جهان ازاد
free with ones money ولخرج
free thought وارستگی از مذهب
free thinking ازادی از قیود مذهب
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
free spoken بی محابا
parallax-free <adj.> بدون اختلاف در رویت
free thinkers ازاد فکران
free spokenness رک گویی
free spokenness ساده گویی
free thinker کسیکه دارای فکر ازاد بوده
free swimming قادر به شنا
free swimming شناور
free surface سطح ازاد
free surface مخازن ازاد اب
free surface سطح اب ازاد
free support تکیه گاه ازاد
free stream جریان ازاد
free thought ازادی فکر لامذهب
free throw پنالتی
free wheeling خلاصی
free thinker وبه مذهب بی اعتنا است .
free wheeling حالت خلاصی
free wheeling بازی بدون نقشه قبلی
free wheel حرکت بدون رکاب زدن
free WAIS گونه غیرتجاری سرور جستجوی WAIS
free vortex گرداب ازاد
free volume حجم ازاد
free turbine توربین ازاد
free trader بدون گمرک
free trader تجارت ازاد
free tower برج پرش ازاد
free tower برج ازاد
free safety مدافع در منطقه ضعف
free throw پاس بدون مانع
free throw پرتاب ازاد
free spool چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
free shipping <adj.> ارسال مجانی
free from error <adj.> بدون مشکل
free from error <adj.> بی عیب و نقص
free from error <adj.> بی عیب
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
Free Tudor [سبکی که به شکل ستوندار سبک تئودور و الیزابت است.]
free-handed, <adj.> دست و دلباز
postage-free <adj.> ارسال مجانی
free shipping <adj.> ارسال رایگان
postage-free <adj.> ارسال رایگان
alcohol-free <adj.> بدون الکل
free shipping <adj.> حمل رایگان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com