Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (2 milliseconds)
English
Persian
free throw
پنالتی
free throw
پرتاب ازاد
free throw
پاس بدون مانع
free throw
پرتاب بدون مانع برای یار
Search result with all words
free throw area
منطقه پرتاب ازاد
free throw circle
دایره پرتاب ازاد
free throw lane
مستطیل پرتاب ازاد
Other Matches
throw off
فرارکردن
throw off
بیرون دادن
to throw out
بیرون انداختن
throw off
دورانداختن
to throw in to d.
بی نظم کردن
throw
پرت کردن افکندن
to throw up
بالابردن
to throw up
کناره گیری کردن از استعفادادن از
throw
تابیدن
throw-in
پرتاب اوت
throw in
پرتاب اوت
throw out
بیرون انداختن
throw out
سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت
to throw away
رد کردن
to throw away
دورانداختن
to throw over
ترک کردن
throw
لنگ
throw up
قی کردن
throw up
کناره گیری کردن از
throw up
بلند کردن
to throw over
دست کشیدن از
to throw out
اشاره کردن
to throw out
دورانداختن ردکردن
throw over
ترک کردن
throw in
به طور معترضه گفتن
to throw up
بلند کردن
throw down
طرد کردن رد کردن
throw
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw
پرتاب
throw
پاس
throw together
<idiom>
عجله داشتن ومراقب نبودن
throw out
<idiom>
اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
throw
ویران کردن
throw off
<idiom>
گیج شدن ،گمراه
throw off
<idiom>
رها شدن از
to throw off
دور انداختن
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
throw
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw up
<idiom>
بالاآوردن
throw down
سبب افتادن شدن
throw in
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
to throw off
رد کردن ازسرخود دورکردن
to throw off
دست کشیدن از
throw
انداختن
throw away
چیز بی مصرف
to throw off
زدن
throw away
چیزدورانداخته
throw away
اشغال
throw away
دور انداختن
throw in the towel
<idiom>
تسلیم شدن
cam throw
ارتفاع منحنی
cam throw
ارتفاع بادامک
baseball throw
مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
to throw oneself on
تکیه کردن بر
basket throw
مسابقه پرتاب از راه دور
corner throw
پرتاب ازاد از گوشه
throw a curve
<idiom>
به بیراهه کشاندن
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
throw to the wind
دور انداختن
throw to the wind
پشت پا زدن
foul throw
پرتاب خطای دیسک یا چکش یاوزنه
throw to the wolves
<idiom>
به دهان گرگ انداختن
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
two throw ladder
پلکان مضاعف
to throw up the sponge
سپر انداختن
crank throw
بازوها و پین میل لنگ
throw rug
قالیچه رومبلی
to throw something overboard
چشم پوشیدن از چیزی
to throw something overboard
چیزی را ترک کردن
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
discus throw
پرتاب دیسک
weight throw
پرتاب وزنه
do not throw stones
سنگ نیندازید
throw in one's lot with
<idiom>
ملحق شدن ،شرکت درچیزی
goal throw
پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
single throw
یک لنگی
throw-ins
پرتاب اوت
to throw a party
مهمانی دادن
throw in towel
پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
throw over switch
کلید لولایی
throw back
برگشت به خصال نیاکان
to throw the hatchet
اغراق گفتن
throw back
باعث تاخیر شدن رجعت
throw back
ترقی وپیشرفت را عقب انداختن
grapevine throw
پس لنگ
hammer throw
پرتاب چکش
hip throw
گرفتن کمر مهاجم و از جلوانداختن او از روی کمر
hip throw
فن اوگوشی
javelin throw
پرتاب نیزه
referee throw
پرتاب داور
softball throw
پرتاب توپ سافت بال
stomach throw
افکندن حریف از پشت
to throw one's lot
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
to throw back
باصل خودبرگشتن
to throw down the glove
بمبارزه خواندن
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to throw in a remark
سخن معترضه گفتن
to throw in the towel
لنگ انداختن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to throw back
رجوع باصل کردن
to throw light upon
تا
to throw back
به تبار خود برگشتن
to throw oneself on
متکی شدن بر
to throw off the mask
پرده از روی کار برداشتن
to throw open the door to
میسر کردن
Throw away the rubbish (garbage).
خاکروبه را دور بیانداز
throw a monkey wrench into
<idiom>
آرام آرام متوقف کردن چیزی
major inner reaping throw
عمدهترینپرتابدروایداخلی
throw cold water on
<idiom>
منع کردن
There is no room to throw a needle .
<proverb>
جاى سوزن انداختن نیست .
shoulder throw and outside kick
لنگ ارنج
soccer ball throw
پرتاب توپ فوتبال
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
throw away a chance or opportunity
<idiom>
لگدزدن به بخت واقبال
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
sweeping hip throw
باکمکباسنپرتکردن
one-arm shoulder throw
بایککتفپرتابکردن
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
single throw switch
کلید یک طرفه
double throw switch
کلید دو طرفه
to throw cold water on
نیکو ندانستن وناچیزشمردن
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
back sacrifice throw
فن تومئوناگه
back grapevine throw
سگک سر پا
to throw open the door to
امکان پذیر کردن
discus and hammer throw
پرتابدیسک
tirtyfive pound weight throw
مسابقه پرتاب چکش
major outer reaping throw
عمدهترینپرتابدروایخارجی
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
To be transported with joy . To be over joyed . To throw up ones cap.
کلاه خود را بهوا ( به آسمان ) انداختن
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
people who live in glass houses should not throw stones
<idiom>
هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
You are free to go now.
اکنون آزادید بروید.
free for all
زدوخوردهمگانی
having free will
ازادکار
free for all
داد وبیداد
i did that of my own free will
به میل خود
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
having free will
فاعل مختار
i did that of my own free will
این کار را کردم
free
مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free will
اختیار
free will
اراده ازاد
free will
طیب خاطر
free will
ازادی اراده
free will
اختیاری
free
حرکت قایق در جلو باد
free
بازیگر ازاد
free
رها
free
اختیاری مختار
free
ترخیص کردن میدانی
free
مجاز منفصل
free
روا
free
بطور مجانی ازادکردن
free
رایگان سخاوتمندانه
free
<adj.>
دست و دلباز
free
مجانی
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
تحویل
free
ازادکردن
free
بخشودن
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
فاقد
free
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free
موجود در دیسک یا حافظه
free-for-all
مسابقه بین این اسبها
free
مستقل
free
جایز
free
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free
ازاد
free
مطلق
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
post free
بدون نیاز به تمبر زدن
running free
خلاص کار کردن
setting free
عتق
running free
بادبانی با باد پاشنه
sailing free
باد ازاد
set free
ازاد کردن
tax free
بخشوده از مالیات
tax free
معاف از مالیات
the free list
صورت کالای بی گمرک
free shipping
<adj.>
حمل رایگان
free surface
مخازن ازاد اب
free lance
کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی
setting free
ازاد کردن برده
stimulus free
محرک- نابسته
obsolescence free
دستگاه متروک
mean free path
مسافت ازاد میانگین
free verse
شعر ازاد وبی نظم وقاعده شعر بی قافیه
free turbine
توربین ازاد
free trader
بدون گمرک
free trader
تجارت ازاد
free tower
برج پرش ازاد
free tower
برج ازاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com