Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
free-handed,
<adj.>
دست و دلباز
Other Matches
free handed
با سخاوت
free handed
بی اسباب
handed
تهی دست
two handed
قوی
even handed
منصف
even handed
منصفانه
even-handed
منصف
handed
دست دار
three handed
سه نفره
three handed
سه دستی
two handed
دارای دو دست
two handed
محکم استوار
handed
با سخاوت
right handed
راست گرد
right handed
راست دست
even-handed
منصفانه
one handed
یک دست
one handed
یک نفره
one handed
تنهاانجام شده
handed down
به تواتر رسیدن
four handed
چهاردست
handed
دست و دل باز
right handed
در سمت راست
four handed
چهاردستی چهارتایی
right-handed
راستگرد
empty handed
بینوا
clean handed
پاک
even-handed treatment
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
empty handed
تهیدست
clean handed
مبرا
clean handed
بیگناه
bare handed
دست تنها
high-handed
تحکم امیز
fast handed
خشک دست
fast handed
خسیس
open-handed
<adj.>
دست و دلباز
empty-handed
<adj.>
دست خالی
high-handed
امرانه
single-handed
تنها
single-handed
یک دستی
bare handed
بی اسلحه
bare handed
بی وسیله
light-handed
<adj.>
دست خالی
to come away empty-handed
با دست خالی
[معامله ای را]
ترک کردن
empty handed
بدون هدیه دست خالی
high-handed
<idiom>
رئیس بازی درآوردن
right handed rotation
گردش به راست
right handed rope
طناب راست گرد
right handed helix
مارپیچ راستگرد
light handed
تردست
red handed
حین وقوع جنایت
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
red handed
درحین ارتکاب جنایت
red handed
دست بخون الوده
open handed
بخشنده
open handed
گشاده دست گشاده کف
open handed
دست باز
neat handed
ماهر
light handed
ماهر
light handed
اسان راحت
light handed
: سبک دست
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
four handed game
بازی چهارنفره
hard handed
خسیس
high handed
امرانه
high handed
خودخواهانه
high handed
مکارانه
large handed
دست باز
left handed
چپ دست
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
left handed
چپ گرد
single handed
یکدستی
single handed
تنها
neat handed
زیر دست
heavy handed
خام دست
heavy-handed
بی مهاره ت
heavy-handed
زشت
left-handed
دورو مشکوک
left-handed
دوپهلو
short handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short-handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
red-handed
دست
red-handed
بخون الوده
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
left-handed
با دست چپ بازی کردن
heavy handed
بی مهاره ت
heavy-handed
سنگین دست
heavy-handed
خام دست
heavy handed
سنگین دست
heavy handed
زشت
empty-handed
تهی دست
ham handed
سنگین دست
ham handed
بی مهارت
ham handed
زشت
left-handed
دست چپ
left-handed
چپ دست
heavy-handed
<adj.>
بی ترحم
heavy-handed
<adj.>
بی رحم
left handed rotation
گردش به چپ
left handed polarization
قطبش چپ گرد
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
catch (someone) red-handed
<idiom>
مچ کسی را گرفتن
left-handed compliment
<idiom>
دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
left handed helix
مارپیچ چپ گرد
left handed marriage
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
left handed mouse
تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
left handed rope
طناب چپ گرد
left handed compliment
تعارف غیر صمیمانه
free
رایگان سخاوتمندانه
free
روا
i did that of my own free will
به میل خود
free
مجاز منفصل
free
مجانی
You are free to go now.
اکنون آزادید بروید.
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-all
مسابقه بین این اسبها
free
ازاد
free
مطلق
free
مستقل
free
اختیاری مختار
free
رها
i did that of my own free will
این کار را کردم
free
بطور مجانی ازادکردن
free
حرکت قایق در جلو باد
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
free for all
داد وبیداد
free
تحویل
free
بخشودن
free for all
زدوخوردهمگانی
having free will
ازادکار
free
جایز
free
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free
ترخیص کردن میدانی
free
بازیگر ازاد
free
مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free
ازادکردن
free
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free
موجود در دیسک یا حافظه
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
having free will
فاعل مختار
free will
اختیاری
free will
ازادی اراده
free will
طیب خاطر
free will
اراده ازاد
free will
اختیار
free
فاقد
free
<adj.>
دست و دلباز
free safety
مدافع در منطقه ضعف
free spokenness
ساده گویی
free spool
چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
free rocket
موشک غیر هدایت شونده
free rotation
چرخش ازاد
free swimming
قادر به شنا
free swimming
شناور
free surface
سطح ازاد
free surface
مخازن ازاد اب
free surface
سطح اب ازاد
free support
تکیه گاه ازاد
free stream
جریان ازاد
free sample
نمونه مجانی
free silver
مقدار نقره ازاد یک مسکوک
free skating
قسمت حرکات ازاد مسابقه اسکیت
free space
فضای خالی
mean free for scattering
مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
free play
بدون محدودیت
free position
روش اغاز مجدد بازی پس ازخطا
free spillweir
سرریز ازاد
free spoken
رک گو
free spoken
ساده گو
free spoken
بی پرده
free spoken
بی محابا
free space
فضای ازاد
free spokenness
رک گویی
mean free path
مسافت ازاد متوسط
free rocket
موشک ازاد
free redical
بنیان ازاد
free turbine
توربین ازاد
free recall
یاداوری ازاد
free verse
شعر ازاد وبی نظم وقاعده شعر بی قافیه
free volume
حجم ازاد
free vortex
گرداب ازاد
free WAIS
گونه غیرتجاری سرور جستجوی WAIS
free wheel
حرکت بدون رکاب زدن
free wheeling
بازی بدون نقشه قبلی
guns free
توپها اتش باختیار
free wheeling
حالت خلاصی
free zone
منطقه ازاد تجاری
free zone
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
free wheeling
خلاصی
free with ones money
ولخرج
free world
جهان ازاد
free zone
منطقه ازاد
free tower
برج پرش ازاد
free trader
بدون گمرک
heart free
ازاد ازقید عشق
free thinker
کسیکه دارای فکر ازاد بوده
free thinker
وبه مذهب بی اعتنا است .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com