English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (2 milliseconds)
English Persian
french chalk گچ فرانسوی
french chalk گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk پودر خشک کن
Other Matches
chalk خط کشیدن
chalk up کسب امتیاز
chalk گچ
chalk up <idiom> ضبط کردن
chalk گل سفید
chalk مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalk نشان
chalk علامت سفیدکردن
chalk باگچ خط کشیدن
chalk باگچ نشان گذاردن
chalk شماره سریال حرکت
chalk سریال حرکت سریال بار
chalk نرم اهک
chalk پودر گچی خط کشی
chalk troops سری افراد یا یکانهایی که بایستی با یک سریال هوایی حرکت کنند
chalk commander فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
chalk marl نرم اهک رس دار
chalk number شماره سریال بار هوایی شماره سریال حرکت هوایی
magnesian chalk نرم اهک منیزی دار
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
chalk stone سفیده نقرسی
tailor's chalk گچ یا صابون خیاطی مخصوص علامت گذاری روی پارچه
chalk-line [ریسمان اشباع شده با گچ]
as different as chalk and cheese <idiom> مثل فیل و فنجان [متفاوت]
as different as chalk and cheese <idiom> مثل آسمان و ریسمان [متفاوت]
marly chalk نرم اهک رسدار
nodular chalk نرم اهک دردانهای
They are as different as chalk from cheese . what a contrast ! این کجا وآن کجا !
the french فرانسوی ها
to take french بی خداحافظی رفتن
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
to take french بی بدردو رفتن
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
to take french بی خبر رفتن جیم شدن
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
French مقشر کردن
French :خلال کردن
French : فرانسوی
French فرانسه زبان فرانسه
French فرانسوی کردن
French stick قرصدراز نازک نان
french beans لوبیا سبز
He took French leave. <idiom> او کار رو پیچوند.
french mustard خردل با سرکه
pedlar french زبان ویژه دزدان
He took French leave. <idiom> او جیم شد.
French Order سبک معماری فرانسوی
French window پنجره لولادار
to take french leave بی خداحافظی رفتن
to take french leave بی بدرودرفتن
French cut تراشفرانسوی
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
To take French leave . یواشکی مر خص شدن
French cuff سردستپیراهنمردانهفرانسوی
french dressing سس سالاد
French Polynesia پولینزی فرانسه
French Guiana گویان فرانسه
French Guiana گیانای فرانسه
to talk french فرانسه حرف زدن
to take french leave جیم شدن
French fries سیب زمینی سرخ کرده
French doors درب دارای دولنگه
french chop گوشت دنده
french drain زهکش خشکه چینی
french wheat گندم سیاه
french wheat دیلار
French windows درپنجرهای
French window درپنجرهای
French window اقشقشه
French dressing چاشنی سالاد فرانسوی
French door درب دارای دولنگه
French polish روغن جلا
French horn نوعی شیپور
French beans لوبیای سبز
French beans لوبیا
French bean لوبیای سبز
French bean لوبیا
French doors دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French windows اقشقشه
french curve پیستوله
french marigold گل جعفری
french master اموزگار
french master فرانسه
French door دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french pastry شیرینی اردینه فرانسوی
french revolution انقلاب فرانسه
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french telephone تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french toast نوعی نان شیر مال سرخ کرده
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french grass اسپرس
french defence دفاع فرانسوی شطرنج
french fry برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french fry برش سیب زمینی سرخ کردن
French Renaissance Revival احیای سبک رنسانس
French knot stitch گرهفرانسوی
French roulette wheel چرخهقمارفرانسوی
quotation marks (French) علائمنقلقول
french onion soup سوپ پیاز فرانسوی
french or haricot bean لوبیا
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French betting layout صفحهشرطبندیفرانسوی
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side. از طرف پدر فرانسوی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com