English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
french master اموزگار
french master فرانسه
Other Matches
to take french بی بدردو رفتن
French مقشر کردن
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
French فرانسوی کردن
the french فرانسوی ها
French فرانسه زبان فرانسه
to take french بی خداحافظی رفتن
French : فرانسوی
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
to take french بی خبر رفتن جیم شدن
French :خلال کردن
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
french chalk پودر خشک کن
french chop گوشت دنده
french curve پیستوله
french revolution انقلاب فرانسه
french mustard خردل با سرکه
french marigold گل جعفری
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french grass اسپرس
french fry برش سیب زمینی سرخ کردن
french fry برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french defence دفاع فرانسوی شطرنج
french chalk گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk گچ فرانسوی
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
french wheat گندم سیاه
french wheat دیلار
french drain زهکش خشکه چینی
To take French leave . یواشکی مر خص شدن
french dressing سس سالاد
french beans لوبیا سبز
French windows درپنجرهای
French windows اقشقشه
French window درپنجرهای
French window اقشقشه
He took French leave. <idiom> او کار رو پیچوند.
He took French leave. <idiom> او جیم شد.
French dressing چاشنی سالاد فرانسوی
French polish روغن جلا
French stick قرصدراز نازک نان
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
to talk french فرانسه حرف زدن
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
to take french leave جیم شدن
to take french leave بی بدرودرفتن
to take french leave بی خداحافظی رفتن
french pastry شیرینی اردینه فرانسوی
French doors دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French Order سبک معماری فرانسوی
French doors درب دارای دولنگه
pedlar french زبان ویژه دزدان
French horn نوعی شیپور
French bean لوبیا
French bean لوبیای سبز
French fries سیب زمینی سرخ کرده
French Guiana گیانای فرانسه
French window پنجره لولادار
French door درب دارای دولنگه
french telephone تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french toast نوعی نان شیر مال سرخ کرده
French beans لوبیای سبز
French beans لوبیا
French cut تراشفرانسوی
French cuff سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French door دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French Polynesia پولینزی فرانسه
French Guiana گویان فرانسه
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
french onion soup سوپ پیاز فرانسوی
quotation marks (French) علائمنقلقول
French Renaissance Revival احیای سبک رنسانس
french or haricot bean لوبیا
French knot stitch گرهفرانسوی
French betting layout صفحهشرطبندیفرانسوی
French roulette wheel چرخهقمارفرانسوی
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
master's فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
old master نقاشی هر یک از این هنرمندان
old master هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
master off استاد شمشیربازی
to be a master of دارا بودن
the master در
the master خداوند
master چیره دست شدن
to be a master of در اختیار خودداشتن
master of سرپرست گروه شکار روباه
master پیر
master تسلط یافتن
master ماهر شدن در چیزی
master کسب مهارت کردن
master کاپیتان کشتی
master استاد شطرنج
master مخدوم
master اصلی
master رام کردن
master دانشور
master چیره دست
master ارباب استاد
master کارفرما
master رئیس
master مدیر مرشد
master صاحب
master ماهرشدن
master خوب یادگرفتن
master استادشدن
master تسلط یافتن بر
master قطعه کار اصلی
master اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master ارباب صاحب
master ماهر شدن
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master جامع
master مدل اصلی
master 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master tournament مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
master stroke استادی
master stroke هنر نمایی
master stroke شاهکار
master workman سرکارگر
master workman استاد کار
master tape شاه نوار
master workman سر کارگر
master station پست اصلی مخابرات
master station ایستگاه اصلی
master station شاه ایستگاه
master routine شاه روال
master sergeant استوار ارشد نیروی زمینی
master sergeant سرگروهبان
master service انشعاب اصلی
master rod شاتون اصلی
master race نژاد برتر
master slave ارباب و برده
master slice شاه قاچ
property master متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
master's certificate گواهینامه فرماندهی
mint master رئیس ضرابخانه
question-master فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
To be a master of ones craft. درفن خود استاد بودن
master cord ریسماناصلی
They all acknowledge him master . همه او را به استادی قبول دارند
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
wagon master مسئول واگن
wagon master رئیس قطار
whore master جنده باز
master agreement توافق اولیه
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
singing master اموزگار سرایش
missile master دستگاه توزیع اتش کامپیوتری پدافند هوایی
pilot master سر راهنما
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
ring master رئیس سیرک
sailing master افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
scout master در پیشاهنگی :سر رسد
ship's master کاپیتان کشتی تجاری
ship's master افسرارشد کشتی
Master of Science فوقلیسانسMSc-
master builder بنای مقاطعه کار
harbour master متصدی بندر
harbour master رئیس بندر
harbor master راهنمای بندر
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
harbor master رئیس بندر
globe master نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
drop master سرپرست پرش
drop master مدیر پرش
drill master مشق دهنده
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
he is a past master in او در استاد یا کهنه کار است
head master رئیس
master builder معمار
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
language master زبان اموز
language master اموزگار زبان
iron master رئیس کارخانه اهن سازی یا اهن ریزی
iron master اهن ساز
international master استاد بین المللی شطرنج
head master مدیر اموزشگاه
head master مدیر مدرسه
dock master راهنمای حوض
master of the court مدیر دفتر دادگاه
chess master استاد شطرنج
master plan نقشه مجموعه
master plan نقشه کلیات
master of ceremonies رئیس تشریفات
master keys قاعده کلی شاه کلید
master keys کلید چندین قفل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com