English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (2 milliseconds)
English Persian
french pastry شیرینی اردینه فرانسوی
Other Matches
pastry کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
pastry شیرینی
flaky pastry خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry یکجورشیرینی
pastry brush برسخمیر
puff pastry شیرینی پفکی
puff pastry پف کرده
puff pastry نان خامهای
puff pastry شیرینی دارای خامهی پف کرده
pastry cook کماج پز
pastry cook کلوچه پز
puff pastry خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
puff pastry خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
puff pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
puff pastry خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
central pastry kitchen اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
pastry cutting wheel چرخبرشخمیر
pastry bag and nozzles کیسهودهانهخمیر
to take french بی خبر رفتن جیم شدن
to take french بی بدردو رفتن
the french فرانسوی ها
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
to take french بی خداحافظی رفتن
French فرانسوی کردن
French فرانسه زبان فرانسه
French : فرانسوی
French مقشر کردن
French :خلال کردن
french beans لوبیا سبز
french dressing سس سالاد
To take French leave . یواشکی مر خص شدن
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
French dressing چاشنی سالاد فرانسوی
French stick قرصدراز نازک نان
French window اقشقشه
French window درپنجرهای
French windows اقشقشه
French windows درپنجرهای
French cut تراشفرانسوی
French cuff سردستپیراهنمردانهفرانسوی
He took French leave. <idiom> او کار رو پیچوند.
French door دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors درب دارای دولنگه
French doors دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French bean لوبیا
French bean لوبیای سبز
French beans لوبیا
French beans لوبیای سبز
French horn نوعی شیپور
French polish روغن جلا
French door درب دارای دولنگه
French window پنجره لولادار
French Order سبک معماری فرانسوی
He took French leave. <idiom> او جیم شد.
french wheat دیلار
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french master فرانسه
french chop گوشت دنده
pedlar french زبان ویژه دزدان
french curve پیستوله
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
french fry برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french fry برش سیب زمینی سرخ کردن
french toast نوعی نان شیر مال سرخ کرده
french telephone تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french revolution انقلاب فرانسه
french grass اسپرس
french mustard خردل با سرکه
french master اموزگار
french marigold گل جعفری
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french chalk پودر خشک کن
french chalk گچ درزیگران گچ خیاطی
French Guiana گیانای فرانسه
French Polynesia پولینزی فرانسه
French fries سیب زمینی سرخ کرده
to talk french فرانسه حرف زدن
to take french leave جیم شدن
French Guiana گویان فرانسه
to take french leave بی بدرودرفتن
french chalk گچ فرانسوی
french drain زهکش خشکه چینی
to take french leave بی خداحافظی رفتن
french defence دفاع فرانسوی شطرنج
french wheat گندم سیاه
french or haricot bean لوبیا
French betting layout صفحهشرطبندیفرانسوی
French knot stitch گرهفرانسوی
quotation marks (French) علائمنقلقول
french onion soup سوپ پیاز فرانسوی
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French Renaissance Revival احیای سبک رنسانس
French roulette wheel چرخهقمارفرانسوی
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side. از طرف پدر فرانسوی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com