Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
frequency measuring bridge
پل اندازه گیری فرکانس
Other Matches
measuring bridge
پل اندازه گیری
highfrequency measuring bridge
پل اندازه گیری فرکانس بالا
measuring frequency
فرکانس سنجش
measuring
اندازه گیر
measuring
درخور اندازه گیری
for measuring
برایاندازهگیری
measuring well
چاه اندازه گیری
measuring well
چاه ازمایشی
measuring method
طریقه اندازه گیری
measuring cups
اندازهگیریمقدارباد
measuring technique
روش سنجش
voltage measuring
سنجش فشارالکتریکی
measuring relay
رله سنجش
measuring relay
رله اندازه گیری
measuring rectifier
یکسوکننده سنجش
measuring range
ناحیه ی سنجش
measuring range
حیطه سنجش
measuring button
دکمهاندازهگیری
measuring point
نقطه سنجش
measuring pipet
پی پت مدرج
measuring period
دوره سنجش
measuring period
مدت سنجش
measuring position
محل سنجش
voltage measuring
سنجش ولتاژ
measuring weir
سرریز اندازه گیری جریان اب در کانال
measuring voltage
ولتاژ اندازه گیری
measuring voltage
فشار سنجش
measuring unit
عضو سنجش
measuring sensitivity
حساسیت اندازه گیری
measuring transductor
ترانسدوکتور سنجش
measuring thermocouple
عنصرحرارتی سنجش
measuring thermocouple
زوج فلزحرارتی سنجش
measuring thermocouple
ترموکوپل سنجش
measuring technique
تکنیک سنجش
measuring technique
متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
measuring tape
نوار مساحی
measuring tape
متر نواری
measuring system
سیستم سنجش
measuring switch
کلید سنجش
measuring sensitivity
حساسیت سنجش
measuring rod
گز زمین پیمایی
measuring worm
گرم زمین پیما
measuring transformer
ترانسفورماتور اندازه گیری
measuring diaphragm
ممبران سنجش
measuring diaphragm
دیافراگم سنجش
measuring device
تجهیزات اندازه گیری
measuring current
جریان سنجش
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
measuring coil
بوبین سنجش
measuring circuit
مدار سنجش
measuring chain
زنجیر مساحی
measuring unit
واحد سنجش
measuring arrangement
نطم و ترتیب اندازه گیری
measuring set
دستگاه اندازه گیری
measuring apparatus
دستگاه اندازه گیری
measuring accuracy
دقت اندازه گیری
measuring cable
کابل سنجش
measuring magnifier
مسافت یاب دقیق
measuring magnifier
مسافت یاب مخصوص فواصل کم
measuring tube
لولهاندازهگیری
measuring glass
درجه دار
measuring junction
نقطه سنجش
measuring junction
محل سنجش
measuring instrument
دستگاه اندازه گیری
measuring spoons
فنجانهایاندازهگیری
measuring method
اسلوب سنجش
measuring glass
پیمانه
measuring generator
مولد سنجش
measuring error
خطای سنجش
optical measuring system
سیستم سنجش نوری
error of measuring equipment
خطای وسیله اندازه گیری
[ریاضی]
gas measuring tube
لوله گاز سنج
automatic measuring system
سیستم اندازه گیری خودکار
length measuring instrument
دستگاه اندازه گیری طول
impedance measuring set
دستگاه اندازه گیری امپدانس
measuring transformer meter
کنتور با ترانسفورماتور اندازه گیری
error of measuring apparatus
خطای وسیله اندازه گیری
[ریاضی]
error of measuring instrument
خطای وسیله اندازه گیری
[ریاضی]
coupling measuring set
دستگاه اندازه گیری اتصالی
precision measuring equipment
تجهیزات سنجش دقیق
impedance unbalance measuring set
دستگاه اندازه گیری امپدانس نامتعادل
disruptive voltage measuring apparatus
دستگاه اندازه گیری ولتاژشکست
moving coil measuring mechanism
مکانیزم سنجش قاب گردان
bridge
پل
bridge
بازی ورق
bridge
وسیلهای که دو شبکه را به هم وصل میکند و اجازه حرکت اطلاعات بین دو شبکه میدهد. توابع آنها در لایه اتصال داده مدل شبکه OIS است
bridge
پل فرماندهی
bridge
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridge
پل ساختن
bridge
پل زدن
bridge
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge
برامدگی بینی
bridge
جسر
bridge
پل فرماندهی کشتی
bridge
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
bridge
اتصال دادن
bridge
compassplatform : syn
irish bridge
پل ایرلندی
maxwell m l bridge
پل ماکسول
wien bridge
پل وین
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
lattic-bridge
تیر حمال مشبک
lattic-bridge
پل نرده ای
bridge finance
وام موقتی
[تا دریافت وام اصلی ]
maxwell bridge
پل اندازه گیری ماکسول
magnetic bridge
پل رلوکتانس
impedance bridge
پل اندازه گیری مقاومت
impedance bridge
پل امپدانس
highway bridge
راپل
spar bridge
پل ساخته شده ازگرده چوب
heydweiler bridge
پل هایدویلر
girder bridge
پل تیر حمالی
girder bridge
پل پوتری
girder bridge
پل چند تکه قابل نصب رویهم
girder bridge
پل بیلی متوسط
gap bridge
گلویی ماشین تراش
loading bridge
پل بارگیری
inductance bridge
پل اندوکتیویته
magnetic bridge
پل مغناطیسی
handling bridge
پل بار
lifting bridge
پل بالارو
lever bridge
پل بالا رو
natural bridge
پل طبیعی
lattice bridge
پل شبکهای
lattice bridge
پل نردهای
irish bridge
ابنمای مغروق
irish bridge
پل مغروق
irish bridge
اب نما
lever bridge
پل باز شو
bridge loan
وام موقتی
[تا دریافت وام اصلی ]
ribbon bridge
پل تاشونده
movable bridge
پل متحرک
road bridge
پل خیابان
salt bridge
پل نمک
signal bridge
پل مخابره ناو
signal bridge
پل مخابرات ناو
skew bridge
پل کج
slab bridge
پل دالو
slab bridge
پل تاوه
spar bridge
پل الواری
swing bridge
پل گردان
swing bridge
پل نوسان دار
movable bridge
پلی که میشودجابجا نمود
movable bridge
پل بازشو
road bridge
راه پل
railway bridge
پل راه اهن
railroad bridge
پل راه اهن
ribbon bridge
پل کرکرهای
pontoon bridge
پل موقت
pontoon bridge
پل شناور قایقی
oxygen bridge
پل اکسیژنی
rise of a bridge
خیز طاق پل
operating bridge
پل کارگاهی
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
navigating bridge
پل ناوبری
road bridge
پل راه
that bridge has openings
ان پل سه چشمه یا دهانه دارد
the instability of a bridge
نا استواری پل
bass bridge
پایهباس
beam bridge
پلمیلهای
bridge assembly
برآمدگیسیمها
bridge of nose
برآمدگیبینی
compass bridge
قطبنمایعرشهکشتی
lift bridge
پلبالارو
portal bridge
پلدروازهای
through arch bridge
پلکمانسراسری
transporter bridge
پلانتقال
treble bridge
پلصدایزیر
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
arch bridge
پلقوسدار
wheatstone bridge
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
weigh bridge
قپان تخت قنطار کش
the pier of a bridge
پایه پل
the span of a bridge
چشمه یا دهانه پل
treadway bridge
پل عبور موقتی پیاده
treadway bridge
پل دوخطه
trestle bridge
پل پایه خرپایی
truss bridge
پل دارای اسکلت اهنی
truss bridge
پل با تیر مشبک
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
truss bridge
پل خرپایی
truss bridge
پل اسکلت فلزی
weatstone bridge
پل ویتستن
water under the bridge
<idiom>
همه چیز عوض شده
bascule bridge
پل بازشو
bascule bridge
پل بازشونده
deck of a bridge
کف پل
bascule bridge
پل متحرک باسکولی
bascule bridge
پل اهرمی
flag bridge
پل پرچم
flag bridge
پل تیمساران
bridge head
سر پل
bridge head
سر پل ساحلی
suspension bridge
پل اویزان
bascule bridge
پل باسکولی
bascule bridge
پل قپانی
flumed bridge
پل تنگ کننده معبر اب
floating bridge
پل متحرک موقتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com