Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
fresh water
اب گوارا
fresh water
اب شیرین
Search result with all words
fresh water ; fruit juice.
آب شیرین (تازه )؛آب میوه
Other Matches
fresh-
تازه کار ناازموده پر رو
fresh-
سرد تازه نفس
fresh-
خنک
fresh
<adj.>
پر رو
fresh-
بانشاط
fresh-
زنده
fresh-
خرم
fresh-
تازه
fresh-
جسور
fresh-
بتارزگی
fresh
<adj.>
دست اول
fresh-
طغیان اب
fresh-
شیرین
fresh-
سرخوش
fresh-
اماده
fresh-
خنک شدن
fresh-
تازه کردن
fresh-
خنک ساختن
fresh-
تر وتازه
fresh
طغیان اب
fresh
بانشاط
fresh
زنده
fresh
خرم
fresh
تازه
fresh
تر وتازه
fresh
<adj.>
گستاخ
fresh
<adj.>
بی شرم
fresh-
باروح
fresh
باروح
fresh
خنک
fresh
سرد تازه نفس
fresh
شیرین
fresh
سرخوش
fresh
اماده
fresh
خنک شدن
fresh
تازه کردن
fresh
خنک ساختن
fresh
بتارزگی
fresh
جسور
fresh
تازه کار ناازموده پر رو
fresh breeze
بادی که ساعتی 23 کیلومتربوزد
as fresh as a daisy
<idiom>
مثل یک دسته گل
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
Do you have any fresh fruit?
آیا میوه تازه دارید؟
This isn't fresh.
این تازه نیست.
take fresh heart
دلگرم شدن
fresh gale
بادی که با سرعت ساعتی 93تا 64 میل بوزد
Shall we go out for some fresh air ?
موافقی برویم کمی هوا بخوریم ؟
To be as fresh as a daisy.
تروتازه بودن
Don't get fresh with me!
پررویی نکن !
fresh target
هدف جدید
fresh air
هوایآزاد
to break fresh ground
کارنکردهای راکردن
to break fresh ground
راه نرفتهای رارفتن
A fresh lease of life.
عمر دوباره
The boy is fresh from school.
پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
Take a fresh sheet of paper.
یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
break fresh ground
<idiom>
از راهی تازه به جایی رسیدن
Mild fresh from the cow.
شیر تازه دوشیده شده
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
Fresh flowers (fruit,eggs,milk).
گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
mean water
میان اب
by water
از راه دریا
f.water
عرق رازیانه
by water
از راه رودخانه
by water
با کشتی
on the water
در کشتی
water way
راه ابی
She let the water out .
آب را ول کرد
water
آب
water way
مسیل
of the first water
بهترین
water course
مجرای اب
water down
<idiom>
ضعیف شدن
water course
حق الشرب
water way
ابراهه
water still
دستگاه تقطیر اب
to water something
آب دادن
[گیاه]
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
water
مایع
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water
پیشاب
above water
<adj.>
روی آب
water
ابگونه
water
اب
to water
آب دادن
to water
آب ریختن
above water
<adj.>
شناور
water
اب دادن
water course
حق المجری
first water
درجه اول
first water
بالاترین مقام
water glass
شیشه مایع
water glass
لیوان اب
water glass
اب شیشه
water glass
شیشه محلول
water gauge
اب پیم
water proof
رطوبت ناپذیر
water proof
دافع اب
water lily
نیلوفر ابی
water hole
چاله اب
water repellent
دافع اب
water rate
پول اب
water hardening
سختگردانی با اب
water hazard
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water hammer
ضربت قوچ
water hammer
ضربت قوج
water guage
فشار سنج اب
water purification
تصفیه اب
water heater
ابگرم کن
water pump
تلمبه اب
water pollution
الودگی اب
water pump
پمپ اب
water heater
فرف ابگرم کن
water hyacinth
سنبل ابی
water purification
تطهیر اب
water hyacinth
وردالنیل
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water mill
اسیاب ابی
water polo
بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water polo
واترپولو
water polo
واترپلو
water polo
بازی فوتبال ابی
water mill
اسیاب
water moccasin
مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph
حوری دریایی
water nymph
الهه دریایی
water pepper
زنجبیل سگ
water pepper
فلفل ابی
water pipe
تنبوشه
water pipe
لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water meter
اب سنج
water meter
کنتور اب
water jacket
ابدان
water jacket
صندوق اب
water jump
مانع ابی
water jump
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water pressure
فشار اب
water level
تراز اب
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level
سطح اب
water line
خط ابخور ناو
water logging
ابسیری
water loss
ابکاهی
water lowering
زهکشی
water melon
هندوانه
water point
نقطه تقسیم اب
water hole
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water bag
کیسه اب
water bailiff
میراب
water pipe
لوله اب
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance
بیلان اب
water bearer
دلو
water bearer
ساکب الماء
water bearer
ریزنده اب ابریز
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed
تشک ابی
water bonded
اب بند شده
water boy
بچه سقا
water boy
سقا
water aspirator
خرطوم ابی
waste water
فاضلاب
to drink water
اب خوردن
to drink water
اب اشامیدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water
اب رابه بینی کشیدن
to soften a water
سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water
به اب زدن
unavailable water
رطوبت غیر قابل استفاده
underground water
اب زیرزمینی
underground water
اب درون زمین
undermining by water
اب شستگی
undermining by water
اب رفتگی کف
up to the middle in water
تا کمر در اب
voidance water
منجلاب
voidance water
زیر اب
wade into the water
راه رفتن در اب
water buffalo
گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen
قمقمه
water car
ارابه اب فروشان
water disposal
فاضلاب
water disposal
اگوکشی
water disposal
ساختن اگو
water dog
سگ ابی
water dog
شناگر ماهر
water dog
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver
مقنی
water fast
رنگ نرو
water fast
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast
پارچه شورنرو
water filter
صافی اب
water fowl
مرغ ابی
water fowl
پرنده ابی
water front
جبهه رطوبتی
water gas
گاز اب
water displacement
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water displacement
زهکشی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com