English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
from this time forward ازاین پس
from this time forward زین سپس
from this time forward ازاین ببعد
Other Matches
to help forward جلو انداختن
forward جلو
outside forward بازیگر گوش
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward حرکت به جلو یا مقابل
to look forward to استقبال کردن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to go forward جلورفتن
to look forward جلو
forward عمل پل
look forward انتظار چیزی را داشتن
to help forward پیش بردن
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
no. 8 forward محاجمشماره8
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward پیش
forward بیع سلف
forward سلف
forward جلو قایق
forward فوروارد
forward مهاجم
forward به سمت سینه
forward به پیش
forward فرمان پیش پیش
forward به جلو
forward ارسال کردن
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward جلوانداختن
forward فرستادن رساندن
forward جسور
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward ببعد
to go forward پیش رفتن
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
to look forward to something منتظر چیزی شدن
right forward پیشروراست
forward-looking آیندهنگر
forward-looking پیشاندیش
forward-looking نوگرا
forward-looking مترقی
forward-looking پیشرو
forward-looking نوگرایانه
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
forward-looking آیندهنگرانه
forward جلوی گستاخ
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
forward turret توپ سینه
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
forward voltage ولتاژ مستقیم
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
forward position موقعیت رو به جلو
forward conductance برق رسانایی مستقیم
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
forward lap پوشش جلو
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
forward station پاسگاه جلویی
forward station ایستگاه جلو
forward spring اسپرینگ سینه
freight forward پس کرایه
forward spring طناب شماره سه
forward slope شیب متمایل به جلو
forward slope شیب جلو
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward slip پیش افتادگی
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward sales فروش سلف
forward sales پیش فروش
forward resistance مقاومت مستقیم
fast-forward جلو زدن فیلم
forward motion جنبش پیشرو
forward echelon رده جلوی نبرد
forward lap باله جلو
forward march قدم رو
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward observer دیدبان جلو
forward observer دیدبان مقدم
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward post پست استراق سمع جلو
forward echelon رده جلو
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
forward area منطقه جلو
forward area منطقه جلوی رزم
forward association تداعی رو به جلو
forward bias پیشقدر به جلو
forward breast طناب شماره دو
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward dealing معامله به وعده
forward delivery تحویل به وعده
forward delivery تحویل دراینده
forward post پستهای دیده ور جلو
forward purchase معامله سلف
forward purchase خرید سلف
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward پس کرایه
forward reference ارجاع به جلو
forward sale پیش فروش
forward sale نسیه فروختن
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
bring forward تولید کردن
bring forward معرفی کردن
forward sale بیع سلف
forward sale بیع سلم
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carrige forward پس کرایه
forward purchase پیش خرید
forward purchasing سلف خری
forward purchasing پیش خرید
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
forward rate نرخ سلف
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
forward reaction واکنش رفت
carry forward مبلغ منقول
carry forward منقول ساختن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
trim forward stem by trim :syn
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
to put forward جلوه دادن
move forward جلو کشیدن
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
store and forward ذخیره و ارسال
store and forward انبارش و ارسال
oars forward پارو به جلو
set forward فشار پیشروی
wing forward فوروارد گوش
to put forward برجسته نمودارکردن
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
trim forward نشست سینه
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
to put forward پیش اوردن
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
left forward فورواردچپ
put forward مطرح کردن
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
forward swing تاباولیه
put forward جلو بردن
put forward جلوانداختن
right wing forward پیشرو دست راست
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
forward/reverse جلو/عقببرنده
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
fast forward جلوبر
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
to bring forward بصفحه دیگربردن
power forward فوروارد قوی
centre forward مرکز
shift forward انتقال به جلو
to carry forward منقول ساختن
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
forward defense area منطقه پدافندی جلو
make a forward purchase سلف خریدن
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
to put one's best foot forward <idiom> از دل و جان مایه گذاشتن
forward defense area منطقه پدافند جلو
forward command post پست فرماندهی جلو
forward bow spring طناب مهار کشتی
fast forward key کلیدجلوبرندهسریع
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
forward command post پاسگاه مقدم
to date a letter forward کاغذی راتاریخ عقب ترگذاشتن
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
forward slide change تعویضاسلایدجلویی
fast-forward button دکمهجلوبر
forward air controller نافر مقدم هوایی
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
forward air controller افسر نافرمقدم
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
forward steering position wheelhouse
maximum forward r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
forward air control post ایستگاه کنترل هوایی جلو
peak forward anode voltage اوج فشار اندی مستقیم
rear waistlock and forward inside leg tr انواع درو
rear waistlock and forward single leg درو با مایه از مچ پا
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line] مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com