English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
Other Matches
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
in the front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
at front <adv.> جلو
at front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
in the front <adv.> در جلو
at front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
to go to the front بجبهه رفتن
to go to the front داخل جنگ شدن
at the front <adv.> در پیش
up front رک
up front رک و راست
up front بیپرده پوشی
up front <idiom> روراست ،صحیح
at the front در جلو
up front پیش -
up front بیعانه
up front پیشاپیش
up front از پیش
front نمای ساختمان
in front of در قبال
up front جلو چشم مردم
up front در انظار
up front چشمگیر
up front با صراحت و صداقت
in the front <adv.> در پیش
front سمت دشمن
front به جلو
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
front فرمان سر روبرو جلو
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front بازی در سانتر
front در قبال
front نمای ساختمان
front نمای جلو
front جبهه
at the front <adv.> جلو
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
at the front <adv.> در مقابل
front منادی جبهه جنگ
front جلودار
front نما طرز برخورد
front صف پیش
front پیش
front جلو
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در مقابل
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front درصف جلوقرارگرفتن
front بطرف جلو روکردن به
court محکمه
court زمین ورزشهای محوطهای
to take somebody to court کسی را محاکمه کردن
court of a محکمه استیناف
court دربار
to appear before the court در دادگاه ظاهر شدن
the court above محکمه بالاتر
out of court محکوم علیه
out of court داد باخته
ad court زمین سرویس سمت چپ تنیس
right court زمین سرویس سمت راست
court بارگاه
court حیاط
court دادگاه
court خواستگاری
court دادگاه افهار عشق
court عشق بازی کردن
front putty بتونه جلو
front race پیشتازی
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front rank صف جلو
front sight مگسک
front strain کرنش پیچشی
front footrest پدالجلویی
front wall دیوار مقابل اسکواش
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
front view جبهه
front view پیشانی
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front porch میدان جلو
front indicator جلو
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front liner سانتر فوروارد
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
front matter مقدمه
front matter پیش گفتار
front indicator فشارسنج
popular front جبهه خلق ملی
popular front جبهه ملی
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front panel تابلوی جلو دار
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front wall دیوار جلو
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
sight front دید جلو در نقشه برداری
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
type front ماشین تایپ به جلو
water front جبهه رطوبتی
shirt front پیش سینه
shirt front پیش سینه اهاری
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
mach front انتن ماخ سنج
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front foil فلزورقهایجلویی
front flap زبانهجلویی
front derailleur درایلرجلویی
front crossbar مانعپیشین
the front door درجلو
the front door درورد
front brake ترمزجلو
front board مقوایجلویی
front binding روپوشجلویی
front beam شاغولجلویی
sea front نمای دریایی شهر
odd front خط دفاعی 4 نفره
front apron جلویکروات
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
front knob دستگیریجلویی
action front حاضر به تیر
front man پیشرو
front man منادی
front man جلودار
warm front جبهه هوای گرم
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front runner دونده پیشتاز
In the front rank. درصف جلو
cold front پیشان هوای سرد
front men جلودار
front men منادی
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front rake زاویه شیب
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
front-page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page سرصفحه
front men پیشرو
front door دراصلیساختمان
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front point میخجلویکفش
front pocket جیبجلو
front pipe لولهجلو
front mudguard گلگیرجلو
front bearing یاطاقان جلو
front lights چراغهایجلو
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end سر جلویی
front end نرم افزار نهایی
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front axle اکسل جلو
front tip آبپاشنوکاتو
front wheel چرخجلو
shop front ازاره نمای بنا
cold front جبهه هوای سرد
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
fore front نمای اصلی
traffic court دادگاه عبور و مرور
traffic court دادگاه تخلفات رانندگی
trailer court محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
service court محل فرود سرویس اسکواش
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
police court کلانتری
summary court دادگاه بدوی
to put out of court از دستور خارج کردن
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
supreme court دیوان تمیز
tennis court زمین تنیس
tennis court 07/32 در59/01 متر
supreme court دیوان عالی کشور
superior court دادگاه تمیز
squash court زمین بازی اسکواش
the superme court دیوانعالی کشور
to court favour توجه و التفات کسی را طلب کردن
superior court دادگاه عالی
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
to pay court عرض بندی کردن
trial court دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
right service court داورسرویسراست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com