English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
front knob دستگیریجلویی
Other Matches
knob طبلک
knob تکمه
knob دستگیره گویی
knob پیچ گردونه
knob گره
knob دستگیره دسته
knob برامدگی
knob قبه
knob شستی
knob تکمه گردان
knob دگمه گرد
knob که قابل چرخش است تا فرآیندی را کنترل کند
outside knob دکمهخارجی
knob دکمه
cleat knob دگمه انگلیسی
focusing knob برآمدگیتمرکزکننده
inside knob مهرهداخلی
tieback knob طنابکنارزنپرده
knob handle دکمهدستی
platen knob پیچسطح
ratchet knob برآمدگیضامنچرخدنده
tuning knob دکمهتنظیمصدا
door-knob دستگیره گویی
hip-knob سر مناره
control knob دکمههایکنترل
knob tie گره مقرهای
stop knob دکمه
synaptic knob تکمه سیناپسی
tow release knob دکمهرهاییهوا
temperature control knob دریچهکنترلدما
oven control knob دکمهکنترلاجاق
manual focusing knob دکمهزوم دستی
knob and tube wiring سیمکشی با مقره و لوله
film rewind knob دکمهچرخشفیلم
condenser adjustment knob دکمه تنظیم تراکم
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
exposure adjustment knob دکمه نمایش تعداد فیلم
coarse adjustment knob دکمه تنظیم زیرین
canopy release knob دکمه برقراری سایبان
turn and bank knob دکمهشیبوچرخش
levelling head locking knob دکمهقفلسرترازیاب
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
temperature set point knob دکمهتنظیمدما
to go to the front بجبهه رفتن
in front of در قبال
up front چشمگیر
up front با صراحت و صداقت
up front بیپرده پوشی
up front رک و راست
up front پیش -
to go to the front داخل جنگ شدن
up front بیعانه
up front پیشاپیش
front نمای ساختمان
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front رک
up front در انظار
at the front <adv.> در جلو
at front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
in the front <adv.> در جلو
at front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در پیش
at front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> جلو
up front <idiom> روراست ،صحیح
at the front در جلو
at front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in the front <adv.> در مقابل
front پیش
front در قبال
front نمای جلو
front نمای ساختمان
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front جلو
front بازی در سانتر
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front صف پیش
front نما طرز برخورد
front جلودار
front منادی جبهه جنگ
front بطرف جلو روکردن به
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front درصف جلوقرارگرفتن
front جبهه
front سمت دشمن
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
front footrest پدالجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front indicator فشارسنج
front indicator جلو
front-page سرصفحه
front lamp لامپ جلو
front leg پایهجلو
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
front pocket جیبجلو
front point میخجلویکفش
front flap زبانهجلویی
front derailleur درایلرجلویی
fore front نمای اصلی
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front rake زاویه شیب
action front حاضر به تیر
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front apron جلویکروات
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front board مقوایجلویی
front brake ترمزجلو
front crossbar مانعپیشین
front axle اکسل جلو
front tip آبپاشنوکاتو
front-runner دونده پیشتاز
front runner دونده پیشتاز
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
front door دراصلیساختمان
In the front rank. درصف جلو
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
shop front ازاره نمای بنا
the front door درورد
front-runners دونده پیشتاز
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front wheel چرخجلو
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page سرصفحه
front men پیشرو
front men منادی
front men جلودار
front man پیشرو
front man منادی
front man جلودار
warm front جبهه هوای گرم
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front lines خط مقدم جبهه
front wall دیوار مقابل اسکواش
front wall دیوار جلو
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front liner سانتر فوروارد
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front lighting روشنایی جلو ساختمان
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front انتن ماخ سنج
odd front خط دفاعی 4 نفره
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front جبهه ملی
popular front جبهه خلق ملی
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
sea front نمای دریایی شهر
front view پیشانی
front view جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
front matter مقدمه
front matter پیش گفتار
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front panel تابلوی جلو دار
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front porch میدان جلو
front putty بتونه جلو
front race پیشتازی
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front rank صف جلو
front sight مگسک
front strain کرنش پیچشی
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
the front door درجلو
wave front جبهه موج
front bearing یاطاقان جلو
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front face سطح برجسته
front end نرم افزار نهایی
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front end سر جلویی
wave front جبهه امواج رادیویی
water front جبهه رطوبتی
front face پیشانی
sight front دید جلو در نقشه برداری
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com