English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
front page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
Search result with all words
front-page سرصفحه
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
Other Matches
page نمایش یک صفحه متن در صفحه نمایش که پس از چاپ فاهر میشود
page عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
page تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
page اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page کلیدی که محل نشانه گر را به اندازه خط وط یک صفحه حرکت دهد
page جهت لبه بلند یک ورق کاغذ
page وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند
page عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page طول صفحه
page کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
page نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page 1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود.
page حافظه در چاپگر صفحه که تصاویر را پیش از چاپ نگه می دارد
page صفحات را نمره گذاری کردن
page صفحه برگ
page خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
page پادو
page پسر بچه
page ترتیب متن و تصاویر در یک صفحه از متن
page ورق کاغذ
to be on the same page <idiom> به یک سبک فکر کردن [اصطلاح مجازی]
page three ازدستهعکسهایجنسی
page three زنانجوانیکهسینههایخودرابرایبرانگیختناحساساتجنسیدرمجلاتنمایشمیدهند
page با قالب و حاشیه و نمایش گرافیکی مختلف
f.of a page پائین صفحه
f.of a page ته صفحه
page گوه چوبی
page out فرایند رفت و برگشت نامه هایا داده از حافظه اصلی کامپیوتر به دیسک
to be on the same page <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
page in فرایند رفت و برگشت نامه یاداده از دیسک به حافظه اصلی کامپیوتر
page صفحه
page حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
commas over the page صفحه را پراز نشان کاماکرد
full-page تمام صفحه
This page owner دارنده این برگه
visual page صفحه تصویری
home page باز کردن صفحهای از وب سایت
title page صفحه عنوان کتاب
code page رویه رمز
banner page صفحهای که در ابتدا با تاریخ و زمان و نام متن و نام مشخص چاپ گیرند و چاپ میشود
lead in page صفحه ویدیویی که کاربر را به صفحه مورد نظر هدایت میکند
code page صفحه کد
plover page ابیای پشت قرمز
page frame قالب صفحه
page frame قاب صفحه
page of bonour لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
Web page فایل ذخیره شده در وب سرور که حاوی متن فرمت شده , گرافیک و اتصالات در متنهای با کلمات کلیدی به صفحات دیگر اینترنت یا وب سایت است
page skip پرش صفحه
page maker برنامه قوی کاربردی و نشررومیزی
we oened at page 0 صفحه 01 کتاب را باز کردیم
page reader صفحه خوان
page printer چاپگر صفحهای
page of presence لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
page fault خرابی صفحه
shadow page جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
page fault نقص صفحه
off page connector اتصال دهنده برون صفحهای
page orientation موقعیت صفحه
page boundary مرز صفحه
page density چگالی صفحه
to page up type حروف چیده را صفخه بندی کردن
shadow page محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
full page display نمایش تمام صفحه
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
soft page break قطع صفحه
forced page break قطع اجباری صفحه
page layout program برنامه صفحه ارایی
page mode ram حالت صفحه حافظه دستیابی مستقیم
bad page break قطع یا مکث نامناسب صفحه
optical page reader صفحه نوری خوان
page description language زبان تشریح صفحه
Refer (turn over) to page 110. به صفحه 110مراجعه کنید
up front بیپرده پوشی
to go to the front بجبهه رفتن
up front با صراحت و صداقت
to go to the front داخل جنگ شدن
in front of در قبال
up front پیش -
up front بیعانه
up front پیشاپیش
up front از پیش
up front رک و راست
up front رک
up front چشمگیر
up front در انظار
up front جلو چشم مردم
up front <idiom> روراست ،صحیح
front صف پیش
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
front جلو
at front <adv.> در جلو
in the front <adv.> جلو
front نمای ساختمان
front نمای جلو
front نما طرز برخورد
front جلودار
front منادی جبهه جنگ
front بطرف جلو روکردن به
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front درصف جلوقرارگرفتن
front جبهه
front سمت دشمن
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
front فرمان سر روبرو جلو
front به جلو
front بازی در سانتر
front در قبال
at the front <adv.> جلو
front پیش
front نمای ساختمان
at the front در جلو
in front <adv.> در مقابل
in front <adv.> جلو
at front <adv.> جلو
front pipe لولهجلو
front crawl شنایکرال
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front wheel چرخجلو
front point میخجلویکفش
wave front جبهه موج
wave front جبهه امواج رادیویی
water front جبهه رطوبتی
front tip آبپاشنوکاتو
type front ماشین تایپ به جلو
front putty بتونه جلو
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
In the front rank. درصف جلو
front door دراصلیساختمان
front pocket جیبجلو
front mudguard گلگیرجلو
front derailleur درایلرجلویی
front crossbar مانعپیشین
front brake ترمزجلو
front board مقوایجلویی
front binding روپوشجلویی
front beam شاغولجلویی
front apron جلویکروات
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front flap زبانهجلویی
front lights چراغهایجلو
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front knob دستگیریجلویی
front indicator جلو
front indicator فشارسنج
front footrest پدالجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
the front door درورد
front end سر جلویی
front man پیشرو
front lines خطوط جلو جبهه
front man منادی
front matter مقدمه
front man جلودار
front matter پیش گفتار
warm front جبهه هوای گرم
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front panel تابلوی جلو دار
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front porch میدان جلو
front race پیشتازی
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front rank صف جلو
front sight مگسک
front men جلودار
front men منادی
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front end نرم افزار نهایی
front bearing یاطاقان جلو
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front axle اکسل جلو
fore front نمای اصلی
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front liner سانتر فوروارد
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com