Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
English
Persian
front wheel
چرخجلو
Search result with all words
front wheel brake
ترمز چرخ جلو
front wheel drive
محرک چرخهای جلو
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel suspension
تعلیق چرخهای جلو
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
in front
<adv.>
در پیش
at front
<adv.>
در پیش
in the front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
in front
<adv.>
در جلو
at front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در پیش
in the front
<adv.>
در پیش
at front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در مقابل
in the front
<adv.>
در مقابل
to go to the front
بجبهه رفتن
in the front
<adv.>
جلو
at the front
در جلو
to go to the front
داخل جنگ شدن
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
in front of
در قبال
front
نمای ساختمان
at front
<adv.>
جلو
in front
<adv.>
جلو
at the front
<adv.>
جلو
up front
پیش -
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front
نمای جلو
front
در قبال
front
بازی در سانتر
front
به جلو
front
فرمان سر روبرو جلو
front
جبهه هوا
up front
از پیش
up front
جلو چشم مردم
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
up front
رک
up front
رک و راست
up front
بیپرده پوشی
up front
با صراحت و صداقت
up front
چشمگیر
front
نمای ساختمان
up front
در انظار
front
خط اول میدان رزم پیشانی
up front
پیشاپیش
front
سمت دشمن
up front
بیعانه
front
بطرف جلو روکردن به
front
منادی جبهه جنگ
front
جلودار
front
نما طرز برخورد
front
صف پیش
front
پیش
front
جلو
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
جبهه
wheel
دوک نخ ریسی
wheel
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
رل ماشین
wheel
چرخ نخ ریسی
four wheel
چهارچرخه
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel
<idiom>
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel well
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
third wheel
سومینچرخدنده
He's a fifth wheel.
او
[مرد]
آدم زایدی است.
wheel
چرخ سمباده
wheel
چرخ طایر
wheel
گرداندن
wheel
چرخیدن
wheel
جاروب کردن با پا
wheel
چرخش
fifth wheel
چرخپنجم
wheel
دور
wheel
چرخ
to take the wheel
پشت رل نشستن
wheel
گردش ناو
wheel
ساسایی
wheel
اتحادیه ورزشی
front board
مقوایجلویی
front wall
دیوار مقابل اسکواش
front beam
شاغولجلویی
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
mach front
میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front
انتن ماخ سنج
In the front rank.
درصف جلو
type front
ماشین تایپ به جلو
front crawl
شنایکرال
odd front
خط دفاعی 4 نفره
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front brake
ترمزجلو
front view
نمای جلویی
front apron
جلویکروات
front view
پیشانی
front wall
دیوار جلو
wave front
جبهه موج
wave front
جبهه امواج رادیویی
water front
جبهه رطوبتی
front view
جبهه
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
fall front
پیشآمدگیجلویدکور
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front view
نمای جلو
front door
دراصلیساختمان
popular front
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front pocket
جیبجلو
front pipe
لولهجلو
front mudguard
گلگیرجلو
front lights
چراغهایجلو
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
front leg
پایهجلو
front lamp
لامپ جلو
front knob
دستگیریجلویی
front indicator
جلو
front indicator
فشارسنج
front crossbar
مانعپیشین
front footrest
پدالجلویی
the front door
درورد
front point
میخجلویکفش
sight front
دید جلو در نقشه برداری
popular front
جبهه ملی
popular front
جبهه خلق ملی
popular front
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front derailleur
درایلرجلویی
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front flap
زبانهجلویی
sea front
نمای دریایی شهر
front foil
فلزورقهایجلویی
shirt front
پیش سینه اهاری
shirt front
پیش سینه
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
front tip
آبپاشنوکاتو
the front door
درجلو
front strain
کرنش پیچشی
shop front
ازاره نمای بنا
front runner
دونده پیشتاز
action front
حاضر به تیر
front rake
زاویه شیب
front liner
سانتر فوروارد
fore front
نمای اصلی
front axle
اکسل جلو
front bearing
یاطاقان جلو
front court
نیمهای که به ان حمله میشود
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end
سر جلویی
front-page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page
سرصفحه
front page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
cold front
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
front-runner
دونده پیشتاز
front line
9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
warm front
جبهه هوای گرم
front man
جلودار
front man
منادی
front man
پیشرو
front men
جلودار
front men
منادی
front men
پیشرو
front page
سرصفحه
front end
نرم افزار نهایی
front rank
صف جلو
front panel
تابلوی جلو دار
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front binding
روپوشجلویی
front-runners
دونده پیشتاز
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front lighting
روشنایی جلو ساختمان
front porch
میدان جلو
front putty
بتونه جلو
front race
پیشتازی
front sight
مگسک
front lines
خطوط مقدم
front face
پیشانی
front grip
گرفتن میله دست مهتابی
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front lines
خطوط جلو جبهه
front lines
خط مقدم جبهه
front matter
مقدمه
front matter
پیش گفتار
front face
سطح برجسته
drive wheel
چرخدنده
escape wheel
دندهخلاص
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
fourth wheel
چهارمینچرخهای
worm wheel
چرخ دنده حلزونی
dog-wheel
دماغه
cogged wheel
چرخ دنده
toothed wheel
چرخ دندانه دار
brake wheel
چرخ دندانه دار
press wheel
چرخفشار
Barlow's wheel
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
catherine wheel
رجوع شود به pinwheel
worm wheel
دنده کرمی شکل
cogged wheel
چرخ دندانه دار
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com