English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
front-runners دونده پیشتاز
Other Matches
runners ماشین چی
runners متصدی
runners ولگرد
runners فروشنده سیار
runners ریشه هوایی
runners افسر پلیس
runners گردنده گشتی
runners-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runners دونده
runners اداره کننده شغلی
runners قسمت متحرک طناب
runners لاوک
runners مجرای اصلی تغار
runners طناب چشمی دار
runners پای راهگاه
runners امر برپیاده
at the front <adv.> جلو
in the front <adv.> جلو
at front <adv.> در جلو
in the front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
up front چشمگیر
in front <adv.> جلو
up front پیش -
up front رک
up front رک و راست
up front بیپرده پوشی
up front با صراحت و صداقت
up front در انظار
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front پیشاپیش
to go to the front بجبهه رفتن
in front of در قبال
to go to the front داخل جنگ شدن
front نمای ساختمان
at front <adv.> جلو
at the front در جلو
up front <idiom> روراست ،صحیح
up front بیعانه
front پیش
front در قبال
front بازی در سانتر
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front جبهه هوا
front خط اول میدان رزم پیشانی
front سمت دشمن
front جبهه
front درصف جلوقرارگرفتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
front منادی جبهه جنگ
front جلودار
front نما طرز برخورد
front صف پیش
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
front جلو
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
front نمای ساختمان
front نمای جلو
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
wave front جبهه موج
wave front جبهه امواج رادیویی
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front دید جلو در نقشه برداری
sea front نمای دریایی شهر
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door درجلو
the front door درورد
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front ماشین تایپ به جلو
water front جبهه رطوبتی
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
front pocket جیبجلو
front point میخجلویکفش
front tip آبپاشنوکاتو
front wheel چرخجلو
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
front door دراصلیساختمان
In the front rank. درصف جلو
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front knob دستگیریجلویی
front apron جلویکروات
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front board مقوایجلویی
front brake ترمزجلو
front crossbar مانعپیشین
front derailleur درایلرجلویی
front flap زبانهجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front footrest پدالجلویی
front indicator فشارسنج
front indicator جلو
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front bearing یاطاقان جلو
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front men جلودار
front man پیشرو
front man منادی
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front liner سانتر فوروارد
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
front matter مقدمه
front matter پیش گفتار
front man جلودار
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front face پیشانی
front face سطح برجسته
front men منادی
front axle اکسل جلو
warm front جبهه هوای گرم
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
fore front نمای اصلی
front rake زاویه شیب
action front حاضر به تیر
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front page سرصفحه
front end سر جلویی
front men پیشرو
front end نرم افزار نهایی
front panel تابلوی جلو دار
front porch میدان جلو
mach front انتن ماخ سنج
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
shop front ازاره نمای بنا
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
front wall دیوار جلو
odd front خط دفاعی 4 نفره
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front جبهه ملی
popular front جبهه خلق ملی
front wall دیوار مقابل اسکواش
front view پیشانی
front putty بتونه جلو
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front race پیشتازی
front-runner دونده پیشتاز
front rank صف جلو
front sight مگسک
front strain کرنش پیچشی
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front view جبهه
front runner دونده پیشتاز
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view نمای جلو
front view نمای جلویی
front axle bearing یاطاقان اکسل جلو
front axle drive محرک اکسل جلو
to tailgate the motorist in front دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
rear [front] connection اتصال [جلوئی] پشتی
upper cold front جبههوایبسیارسرد
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
front door [of house] در ورودی
front door [of house] ورودی
to push to the front [of line] داخل صف زدن
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
snap-fastening front جلودکمهدار
front-end loader بهبیللودر
front top pocket جیببالایجلویشلوار
front sight housing چشمیهدفگیر
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
front brake lever اهرم ترمزجلو
fly front closing پوششدکمه
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel brake ترمز چرخ جلو
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com