English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
full grown رشدکامل کرده
full grown بالغ
Search result with all words
full-grown رشدکامل کرده
full-grown بالغ
Other Matches
grown-up رشد کرده
grown سبز شده
grown-up بالغ
self grown خودرسته
self grown خودرو
grown-up سالمند
grown رسیده جوانه زده
grown رشد کرده
grown روییده
grown up بالغ و رشید
He has grown into a man . برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
home-grown محصول خانه
fully-grown رشدکاملکرده
grown-ups سالمند
grown-ups بالغ
grown-ups رشد کرده
high grown بلند بالا
high grown بلند قد
high grown دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
home-grown خانگی
home grown software برنامههای نوشته شده توسط استفاده کنندگان سیستم کامپیوتری
full چرخش با پشتک کامل
full تمام قدرت
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full ابوینی
full چرخیدن ژیمناست
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full کد فایل در آن ذخیره شده است
full شرح محل یک دایرکتوری
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full تمام تکمیل
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full well خوب خوب
in full کاملا
in full تمام وکمال
full بالغ رسیده
to the full به منتهادرجه
to the full کاملا
full and by پرونیمهپر
full up پر- مملو - لبریز
full and down ناو پر بار و سنگین
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full کامل یا شامل همه چیز
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full well بسیارخوب
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full سیری
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full انباشته
full مملو
full پر لبریز
full کامل
full پرکردن پرشدن
full سیر
full پری
full تمام
full پر
full فول اکنده
full speed سرعت کامل
full speed حداکثر سرعت
full production تولید کامل
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full section برش کامل
full screen تمام صفحه
full scale اندازه طبیعی
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale تمام عیار
full sail تبار مجهز
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production تولید در حداکثرفرفیت
full sail بابادبانهای گسترده
full step یک قدم کامل
full to repletion پر
full timer شاگردتمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full time تمام روز
full time پیوسته کاری تمام وقت
full time پیوسته کار
full tilt بسرعت
full tilt باسرعت زیاد
full summer چله تابستان
full summer عین تابستان
full subtractor تمام کاهشگر
full step گام کامل
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full powers اختیارات تام
full of life باروح
full mouthed پرصدا
full mouthed دارای شماره کامل دندان
full mouthed تمام دندان
full moon ماه شب چهاردهم
full moon ایبک
full moon ماه تمام
full moon ماه پر
full moon بدر
full moon ماه شب چهارده
full moon قرص کامل ماه
full of life سر زنده
full of life پر جمعیت
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full power اختیارات تام
full point نقطه پایان جمله
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch گام پر
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay مواجب تمام
full pay حقوق تمام
full orbed پر
full orbed تمام روشن
full of years سالخورده
full of resource باتدبیر زرنگ
full of resource کاردان
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full to repletion پرپر
to its full extent <adv.> بکلی
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
they are in full retreat سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon بدر
the full of the moon ماه تمام
have one's hand full کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
full-page تمام صفحه
come full circle <idiom> کاملا برعکس
full of beans <idiom> پرانرژی
for full board برای تمام پانسیون
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
full-suspension <adj.> کاملا معلق
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
full beam نور بالا [در خودرو]
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
payment in full پرداخت کامل
payment in full پرداخت تمام
full word کلمه کامل
full word تمام کلمه
full wave تمام موج
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
full tracked خودرو تمام شنی
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full track شنی دار کامل
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
to its full extent <adv.> کاملا
of full blood تنی
life full روح بخش
life full سر زنده
life full باروح
in full fig اراسته
in full fig مجهز
in full fig اماده
in full fig درلباس تمام
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
full to repletion انباشته
full mobilization بسیج کامل
full blood برادر ابوینی
full offence جرم تام
chock full لبالب مالامال
chock full گرفته
chock full کیپ
chock full پرشده
brim full سرشار
brim full مالامال
blow full به طور کامل دمیدن
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick با شتاب
at full lick بسیار تند
at full length دراز کشیده
at full length بتفصیل
at full length مفصلا`
endorsement in full فهر نویسی کامل
full foliaged پربرگ
full blood از نژاداصیل
full blood نژاد خالص
full blood همخون
full back مدافع پوششی
full automatic تمام اتوماتیک
full automatic تماما" خودکار
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
full annealing کامل گداختن
full annealing بازپخت کامل
full age سن تکلیف
full age سن رشد
full adder افزاریشگرکامل
full adder تمام جمع کننده
full adder تمام افزایشگر
full ablutions sharia by pescribed bodyas whole the of غسل
full-fledged بالغ رسیده
full-fledged تکامل یافته
full size اندازه طبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com