English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
full hearted باجرات
full hearted مطمئن
Other Matches
hearted خوش قلب دلشکسته
whole hearted خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
hearted دارای قلب ...
evil hearted بد قلب
stiff hearted خودسر لجوج
tender hearted نازک دل
dead hearted بی عاطفه
dead hearted سنگدل
evil hearted بد دل
false hearted خیانت امیز
false hearted خائن
stiff hearted سرکش
free hearted با سخاوت
free hearted رک گو
free hearted نظربلند
free hearted ازاده
tender hearted دل نازک
cold hearted بی عاطفه
tender hearted رقیق القلب
half-hearted غیر قلبی
plain hearted بی تزویر
big-hearted دست و دل باز
big-hearted گشاده دست
big-hearted نظر بلند
big-hearted با گذشت
warm hearted با محبت
warm hearted دلسوز
true hearted بی ریا
true hearted صمیمی
chicken hearted بزدل
chicken hearted کم دل وجرات
half hearted از روی دودلی
free hearted ازاده دل
stiff hearted سرسخت
single hearted یکدل
large hearted همدرد
hollow hearted غیرصمیمی
hen hearted ترسو
hen hearted بزدل
hen hearted ضعیف القلب
heavy hearted دلتنگ
hare hearted بزدل
half hearted از روی بی علاقگی
half hearted مردد
great hearted باجرات
great hearted قویدل
good hearted مهربان
good hearted بخشنده
large hearted مساعد
large hearted سخاوتمند بخشنده
large hearted نظر بلند
single hearted بی ریا
single hearted وفادار
single hearted امین
shout hearted با جرات
shout hearted قوی دل
proud hearted متکبر
proud hearted باد درسر
simple hearted بی تزویر
simple hearted ساده دل
plain hearted ساده دل
open hearted راست باز خوش گمان
open hearted دل و زبان یکی
lion hearted شیر دل
good hearted خوش قلب
half-hearted بی میل
stone hearted سنگدل
soft hearted نازک دل
light-hearted امیدوار
light-hearted سبکدل
light-hearted خوشدل
light hearted امیدوار
light hearted سبکدل
light hearted خوشدل
pigeon hearted ترسو
pigeon hearted بزدل
soft hearted نرم دل
soft-hearted نازک دل
marble hearted سنگدل
hard-hearted سنگدل
hard hearted سنگدل
flint hearted سنگدل
broken hearted دلشکسته
broken-hearted دلشکسته
stout-hearted قوی دل
stout hearted قوی دل
soft-hearted نرم دل
faint-hearted ترسو
faint-hearted بزدل
faint hearted بزدل
half-hearted سرد
kind hearted مهربان
kind hearted خوش قلب
kind-hearted مهربان
kind-hearted خوش قلب
tender-hearted رقیق القلب
warm-hearted دلسوز
warm-hearted بامحبت
simple-hearted <adj.> ساده دل
broken-hearted <adj.> دل شکسته
faint hearted ترسو
heavy-hearted <adj.> افسرده دل
weak hearted سبک مغز
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full well بسیارخوب
full well خوب خوب
full and down ناو پر بار و سنگین
in full تمام وکمال
in full کاملا
to the full به منتهادرجه
to the full کاملا
full انباشته
full تمام تکمیل
full تمام قدرت
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full کامل یا شامل همه چیز
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full کد فایل در آن ذخیره شده است
full شرح محل یک دایرکتوری
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مملو
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full ابوینی
full چرخیدن ژیمناست
full چرخش با پشتک کامل
full فول اکنده
full پری
full بالغ رسیده
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full سیری
full پر لبریز
full تمام
full and by پرونیمهپر
full پرکردن پرشدن
full up پر- مملو - لبریز
full سیر
full پر
full کامل
full tracked تمام زنجیر
full time تمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full time پیوسته کاری تمام وقت
full view نمای تمام رخ
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full to repletion پرپر
full to repletion پر
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full track شنی دار کامل
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full tracked خودرو تمام شنی
full tracked تمام شنی
full to repletion انباشته
full timer شاگردتمام روز
full time پیوسته کار
full tilt بسرعت
full sail تبار مجهز
full sail بابادبانهای گسترده
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production تولید در حداکثرفرفیت
full production تولید کامل
full powers اختیارات تام
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full power اختیارات تام
full point نقطه پایان جمله
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch گام پر
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay مواجب تمام
full scale تمام عیار
full orbed پر
full tilt باسرعت زیاد
full summer چله تابستان
full summer عین تابستان
full subtractor تمام کاهشگر
full step گام کامل
full step یک قدم کامل
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed حداکثر سرعت
full speed سرعت کامل
full section برش کامل
full screen تمام صفحه
full scale اندازه طبیعی
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full pay حقوق تمام
full view نمای روبرو
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
full-page تمام صفحه
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
come full circle <idiom> کاملا برعکس
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com