Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
full majority
اکثریت تامه
Other Matches
majority
اکثریت پیادهای شطرنج
majority
کبر سن
majority
اکثریت
majority
بیشین
majority
ماژوریته
majority
کبر
majority
بیشان
overall majority
برندهیکرقابتسیاسی حائزاکثریتآرا
we had a narrow majority
بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
approval to the majority
با اکثریت موافقت کردن
simple majority
اکثریتنسبی
absolute majority
اکثریت مطلق
majority gate
دریجه اکثریت
to join the majority
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
to join the majority
مردن
to attain on's majority
بحدرشد رسیدن
to attain on's majority
بالغ شدن
majority of the members
اکثریت اعضا
majority operation
عمل اکثریت
crippled majority
اکثریت پیادهای فلج
majority rule
قانون اکثریت
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
relative majority
اکثریت نسبی
by a majority vote
به اکثریت اراء
special majority
اکثریت خاص
attaining one's majority
بالغ شدن
to attain on's majority
کبیر شدن
full
ارسال داده روی کانال در دو جهت
full
کد فایل در آن ذخیره شده است
full
شرح محل یک دایرکتوری
full
صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full
کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full
ابوینی
full
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full
چرخش با پشتک کامل
full
چرخیدن ژیمناست
full
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full well
بسیارخوب
to the full
به منتهادرجه
to the full
کاملا
full and by
پرونیمهپر
full and down
ناو پر بار و سنگین
full up
پر- مملو - لبریز
in full
تمام وکمال
in full
کاملا
full
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full
کامل یا شامل همه چیز
full
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full well
خوب خوب
full
تمام قدرت
full
تمام تکمیل
full
مملو
full
تمام
to the full
<idiom>
خیلی زیاد ،به طور کامل
I'm full.
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
full
انباشته
full
پر لبریز
full
کامل
full
بالغ رسیده
full
سیر
full
پر
full
فول اکنده
full
پرکردن پرشدن
full
سیری
full
پری
full moon
ماه تمام
full moon
ماه شب چهارده
full step
گام کامل
full moon
بدر
full screen
تمام صفحه
full spinner
حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed
حداکثر سرعت
full moon
ماه پر
full speed
سرعت کامل
full section
برش کامل
full step
یک قدم کامل
full subtractor
تمام کاهشگر
full timer
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full timer
شاگردتمام روز
full time
زمان اشتغال بکار
full time
تمام روز
full time
پیوسته کاری تمام وقت
full time
پیوسته کار
full tilt
بسرعت
full tilt
باسرعت زیاد
full summer
چله تابستان
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full moon
قرص کامل ماه
full summer
عین تابستان
full to repletion
پر
full scale
اندازه طبیعی
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
full orbed
پر
full mouthed
دارای شماره کامل دندان
full production
تولید در حداکثرفرفیت
full production
تولید کامل
full powers
اختیارات تام
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full pay
حقوق تمام
full pay
مواجب تمام
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pitch
گام پر
full pitch
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full point
نقطه پایان جمله
full orbed
تمام روشن
full of years
سالخورده
full of resource
باتدبیر زرنگ
full scale
تمام عیار
full moon
ایبک
full moon
ماه شب چهاردهم
full mouthed
تمام دندان
full sail
تبار مجهز
full sail
بابادبانهای گسترده
full rubber
حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full mouthed
پرصدا
full of life
باروح
full of life
سر زنده
full of life
پر جمعیت
full of resource
کاردان
full power
اختیارات تام
full beam
نور بالا
[در خودرو]
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
for full board
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for full board
برای تمام پانسیون
full of beans
<idiom>
پرانرژی
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
to its full extent
<adv.>
بکلی
She is far too conceited. She is full of herself .
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
To have full powers.
اختیارات کامل داشتن
Full tank, please.
لطفا باک را پر کنید.
full-throated
صدا یا فریاد بسیار بلند
have one's hand full
کار مهمتر داشتن
[دستم یا دستش بند است]
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
to its full extent
<adv.>
کاملا
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
at full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
full-page
تمام صفحه
full marks
پاسخدرستبهتمام سوالات
full word
کلمه کامل
full word
تمام کلمه
full wave
تمام موج
full view
نمای روبرو
full view
نمای تمام رخ
full tracked
تمام زنجیر
full tracked
تمام شنی
full tracked
خودرو تمام شنی
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
full track
شنی دار کامل
full toss
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion
انباشته
in full fig
درلباس تمام
in full fig
اماده
in full fig
مجهز
full board
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full deployment
تبدیلستونبهصفکامل
they are in full retreat
سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon
بدر
the full of the moon
ماه تمام
payment in full
پرداخت کامل
payment in full
پرداخت تمام
of full blood
تنی
life full
روح بخش
life full
سر زنده
life full
باروح
in full fig
اراسته
full to repletion
پرپر
full mobilization
بسیج کامل
full blown
تمام شکفته
full-scale
تمام عیار
full age
سن تکلیف
full age
سن رشد
full adder
افزاریشگرکامل
full adder
تمام جمع کننده
full adder
تمام افزایشگر
full ablutions
sharia by pescribed bodyas whole the of غسل
full size
بخ مقیاس یک به یک
full foliaged
پربرگ
endorsement in full
فهر نویسی کامل
full offence
جرم تام
chock full
گرفته
full-size
اندازه طبیعی
chock full
کیپ
full annealing
بازپخت کامل
full annealing
کامل گداختن
full blooded
از نژاد اصیل
full blood
برادر تنی
full blood
برادر ابوینی
full blood
از نژاداصیل
full blood
نژاد خالص
full blood
همخون
chock full
لبالب مالامال
full-blooded
پرخون
full back
مدافع پوششی
full-blooded
پاک نژاد
full-length
تمام قد
full automatic
تمام اتوماتیک
full automatic
تماما" خودکار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com