English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
Search result with all words
I give you full marks for that . نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
Other Matches
marks علامت گذاری
marks نشانه
marks نمره
marks ارزه
marks علامت گذاری کردن
marks اثر
marks نشانه کردن حریف
marks پایه
marks نشان علامت
marks داغ
marks نمره گذاری کردن علامت
marks توجه کردن
marks علامت گذاشتن
marks حد
marks مرز
marks درجه
marks پایه نقطه
marks هدف
marks علامت
marks 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
marks بل گی_ری خوب
marks علامت نشانه هدف
marks نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
marks کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
marks وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
marks علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
marks سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
marks علامت گذاری روی چیزی
marks نشان
marks قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks نشان کردن نشان
marks مارک
marks ایه
marks کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
on your marks فرمان بجای خود
draft marks علامت ابخور
erection marks علائم نصب
case marks علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
sea marks علامات دریایی
draught marks علایم ابخور
punctuation marks نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
question marks " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question marks پرسش نشان
question marks علامت سوال
marks man تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
strawberry marks لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
shipping marks علامتهای روی بسته بندی
good marks نمرههای خوب
quotation marks کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
cardinal marks علائماساسی
diacritical marks نشان تشخیص
black marks سابقهی بد
leading marks نشانههای هدایت
fiducial marks علایم منطبق شونده در صفحه رادار
fiducial marks علایم پوشاننده
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
high-water marks بالاترین داغ اب
single quotation marks علامتنقلقولتکی
quotation marks (French) علائمنقلقول
operational pattern of marks by night نقشیازعلائممشخصبرایشب
full کد فایل در آن ذخیره شده است
full well بسیارخوب
full شرح محل یک دایرکتوری
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
to the full کاملا
full ابوینی
full چرخیدن ژیمناست
full چرخش با پشتک کامل
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
to the full به منتهادرجه
in full تمام وکمال
full and by پرونیمهپر
in full کاملا
full up پر- مملو - لبریز
full well خوب خوب
full and down ناو پر بار و سنگین
full تمام
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full کامل یا شامل همه چیز
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full تمام قدرت
full تمام تکمیل
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full انباشته
full مملو
full پر لبریز
full کامل
full بالغ رسیده
full پری
full سیری
full پرکردن پرشدن
full فول اکنده
full پر
full سیر
full scale اندازه طبیعی
full screen تمام صفحه
full section برش کامل
full speed سرعت کامل
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale تمام عیار
full sail تبار مجهز
full sail بابادبانهای گسترده
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production تولید در حداکثرفرفیت
full powers اختیارات تام
full production تولید کامل
full speed حداکثر سرعت
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full timer شاگردتمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full time پیوسته کاری تمام وقت
full time پیوسته کار
full tilt بسرعت
full tilt باسرعت زیاد
full time تمام روز
full summer چله تابستان
full summer عین تابستان
full subtractor تمام کاهشگر
full step گام کامل
full step یک قدم کامل
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full power اختیارات تام
full point نقطه پایان جمله
full mouthed تمام دندان
full moon ماه شب چهاردهم
full moon ایبک
full moon ماه تمام
full moon ماه پر
full moon بدر
full moon ماه شب چهارده
full moon قرص کامل ماه
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full mobilization بسیج کامل
full mouthed دارای شماره کامل دندان
full mouthed پرصدا
full of life باروح
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch گام پر
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay مواجب تمام
full pay حقوق تمام
full orbed پر
full orbed تمام روشن
full of years سالخورده
full of resource باتدبیر زرنگ
full of resource کاردان
full of life پر جمعیت
full of life سر زنده
full majority اکثریت تامه
full to repletion پر
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
they are in full retreat سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon بدر
the full of the moon ماه تمام
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
payment in full پرداخت کامل
payment in full پرداخت تمام
of full blood تنی
have one's hand full کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
full beam نور بالا [در خودرو]
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
to its full extent <adv.> بکلی
come full circle <idiom> کاملا برعکس
full of beans <idiom> پرانرژی
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
for full board برای تمام پانسیون
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
full-suspension <adj.> کاملا معلق
life full روح بخش
to its full extent <adv.> کاملا
full wave تمام موج
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
full tracked خودرو تمام شنی
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full track شنی دار کامل
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion انباشته
full word تمام کلمه
full word کلمه کامل
full-page تمام صفحه
life full سر زنده
life full باروح
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com