English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
full pitch گام پر
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
Other Matches
to pitch in جدادست بکارشدن
pitch نواک
pitch قطران
pitch قیر اندودکردن
pitch گام سیم پیچی
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch زمین بازی
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
pitch into به خوراک حمله کردن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch upon انتخاب کردن
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch پرتاب
pitch نصب کردن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch استوارکردن
pitch زیروبمی صدا
pitch قیر
pitch دانگ صدا
pitch جای شیب پلکان
pitch سرازیری
pitch اوج پرواز اوج
pitch استقرار
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch توپ را زدن
pitch گام
pitch شیب
pitch میل
pitch زفت
pitch تفاله قطران
pitch چادرزدن
pitch ته مانده تقطیر
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch تن صدا
pitch زیر و بمی
pitch پرتاب کردن
pitch درجه
pitch خیمه زدن
effective pitch گام موثر
to pitch on one's head از سر پرت شدن
feed pitch گام پیش بری
diameter pitch قطر گام
pole pitch گام قطب
reverse pitch گام معکوس
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
standard pitch گام استاندارد
theoretical pitch گام تئوریک
fractional pitch گام کسری
pitch a yarn قصه گفتن
feathering pitch گام فدر
dot pitch درجه نقطه
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
winding pitch گام سیم پیچی
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
back pitch گام خور پیچک
pitch wheel چرخکوککردن
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
track pitch گام شیار درجه شیار
track pitch فاصله شیار
tooth pitch گام شیار
character pitch pica
character pitch type elite
tooth pitch گام دندانه
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
coil pitch گام پیچک
cyclic pitch گام دورانی
diametral pitch گام قطری
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل گام ملخ
pitch coal ذغال سنگ قیری
pitch circle دایره گام
pitch cap کلاه زفت
pitch and toss بازی بیخ دیواری
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
nominal pitch گام اسمی
mineral pitch قیر معدنی
mineral pitch اسفالت
grid pitch گام شبکه
pitch dark تاریک
pitch dark قیرگون
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch resin لبان شامی
pitch pine شجرالقطران
pitch pine کاج قیری
pitch of spiral پای پیچ
pitch of poles گام قطبها
pitch of arch خیز طاق
pitch of arch خیز قوس
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch diameter قطر پهلو
pitch diameter قطر جناح
pitch diameter قطر گام
pitch dark سیاه
geometric pitch گام هندسی
pitch black خیلی سیاه
pitch-black خیلی سیاه
To pitch a tent. چادر زدن
pitch black قیرگون
pitch-and-toss شیر یا خط
pitch-black قیرگون
pitch a tent <idiom> چادرزدن
absolute pitch زیر و بمی مطلق
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
pitch of armature winding گام پیچک
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
tough pitch copper مس چقرمه
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
full کامل
full بالغ رسیده
full پر
full پری
full فول اکنده
full and down ناو پر بار و سنگین
full سیری
full سیر
full پرکردن پرشدن
full پر لبریز
in full کاملا
in full تمام وکمال
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full کد فایل در آن ذخیره شده است
full well خوب خوب
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full انباشته
full مملو
full تمام
full well بسیارخوب
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full شرح محل یک دایرکتوری
full چرخیدن ژیمناست
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full and by پرونیمهپر
full up پر- مملو - لبریز
full کامل یا شامل همه چیز
to the full به منتهادرجه
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full تمام تکمیل
full تمام قدرت
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full چرخش با پشتک کامل
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full ابوینی
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
to the full کاملا
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full power اختیارات تام
full to repletion انباشته
full powers اختیارات تام
full to repletion پر
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full point نقطه پایان جمله
full track شنی دار کامل
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full tilt بسرعت
full to repletion پرپر
full wave تمام موج
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
full tracked خودرو تمام شنی
full timer شاگردتمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full time تمام روز
full section برش کامل
full screen تمام صفحه
full scale اندازه طبیعی
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale تمام عیار
full sail تبار مجهز
full production تولید در حداکثرفرفیت
full production تولید کامل
full sail بابادبانهای گسترده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com