English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
English Persian
fully paid که حقوق خودراتمام میگیرد
Other Matches
fully کاملا
fully حروف ایجاد شده توسط چاپگر در یک عمل
fully از قبیل هر قطعه نوری یا نهانی
fully تخته مدار که همه قط عات را در یک محل دارد
fully سیر
fully تماما
fully automatic کاملا" خودکار
fully authorized تام الاختیار
fully empovered دارای اختیارات تام
fully automatic تمام اتوماتیک
fully qualified جامع الشرایط
fully responsible مکلف
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
fully-fledged انجام تمام وکمال
fully-grown رشدکاملکرده
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
fully formed character کاراکتر تمام شکل یافته
fully formed characters کاراکترهای چاپی
fully hydraulic machine دستگاه تماما " هیدرولیکی
fully ionized plasma پلاسمای تمام یونیزه
fully automatic machine دستگاه تماما"خودکار
fully automatic machine تمام اتومات
It hast fully registered with her . درود گرم وصمیمانه
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
The place was fully packed . گوش تا گوش آدم نشسته بود
well paid دارای حقوق کافی
i paid him out well خوب تلافی بسرش دراوردم
paid پرداخت شده
i paid him out well خوب از جلوش درامدم
paid-up فردیکهوجهحقعضویتخودرادریکگروهپرداختهاست
The specifications of this machine are fully detailed in the catalog . مشخصات این دستگاه در کاتولوگ مفصل شرح داده شده
pre paid پیش پرداخت
reply paid جواب قبول
the work was well paid مزدخوبی برای این کارداده شده
the work was well paid پول خوبی
well paid employees کارمندانی که حقوق خوب
You have paid too much for your car . اتوموبیلت را گران خریدی
well paid employees میگیرند
low-paid کارگرانبادستمزدپائین
She paid for it with her life . بقیمت جانش تمام شد
pre paid از قبل پرداخت شده
post paid که پول پست ان از پیش پرداخت شده باشد
paid up capital سرمایه پرداخت شده
duty paid گمرک پرداخته
duties paid حقوق گمرکی پرداخت شده
carriage paid to هزینه حمل به حامل پرداخت شده
carriage paid to ... با هزینه حمل تا ...
freight paid to هزینه حمل پرداخت شده
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
i paid dear for it برای من گران تمام شد
i paid dearly for it بسیار گران برایم تمام شد
capital paid in ذخیره سرمایه
capital paid in سرمایه پرداخت شده
duty paid گمرک شده
paid in capital سرمایه پرداخت شده
i paid his d. wages مزد او را انچه لازم بود دادم
carriage and insurance paid to هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
carriage freight paid to ... با هزینه حمل تا ...
delivered duty paid تحویل پس از پرداخت عوارض مربوطه
I paid dearly for this mistake . این اشتباه برایم گران تمام شد
He gets paid wering different hats . به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
He swore to having paid for the goods . قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
I paid him back. in his own coin. حقش را کف دستش گذاشتم
freight and insurance paid to هزینه حمل و بیمه پرداخت شده
paid in cash share سهام نقدا" پرداخت شده
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
marriage portion ordinary paid مهرالمثل
I learned my lesson the hard way. I burned my finger. I paid dearly for it. چوبش راخورده ام
Fully exposed (over-exposed)to the sun. درسینه آفتاب
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com