English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
functional shift تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
Other Matches
functional سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional اصول مبادی
functional اصلی
functional اساسی
functional <adj.> مناسب
functional تابعی
functional مربوط به نحوه کار چیزی
functional کارکردی
functional تابعی وفیفه مندی
functional وفیفه دار
functional وابسته به شغل وپیشه
functional وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional <adj.> به درد بخور
functional در حال کار
functional <adj.> عملی
functional <adj.> کارکردی
functional <adj.> قابل اجرا
functional <adj.> قابل استفاده
functional <adj.> سودمند
functional <adj.> درست
functional <adj.> شایسته
functional <adj.> بدرد خور
functional <adj.> باصرفه
functional <adj.> مفید
functional <adj.> دارای مزیت
functional <adj.> اجرا شدنی
functional <adj.> هدفمند
functional design طرح وفیفه مندی
functional description شرح وفیفهای
functional defect نقص کارکردی
functional deafness ناشنوایی کارکردی
functional team تیم عمل کننده
functional character دخشه وفیفه بندی
functional blindness نابینایی کارکردی
functional autonomy خود مختاری کارکردی
functional relationship رابطه تابعی
functional design طرح وفیفهای
functional diagram نمودار وفیفه مندی
functional maps نقشههای کارکردی
functional validation اعتباریابی کارکردی
functional unit واحد در حال کار
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
functional programming برنامه نویسی تابعی
functional psychology روانشناسی کارکردی
functional psychosis روان پریشی کارکردی
functional relation رابطه تابعی
functional unit واحدعملیاتی
functional specification مشخصه عملیاتی
functional team تیم اجرایی
functional unit واحد وفیفه مند
functional group گروه عاملی
functional disorders اختلالهای کارکردی
functional distribution توزیع اساسی
functional distribution توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional analysis آنالیز تابعی [ریاضی]
functional finance سیاست مالی اصولی
functional finance سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
functional fixedness تثبیت کارکردی
functional principle [Technology] کارکرد
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
functional principle [Technology] عاملیت
functional condition code کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional residual capacity فرفیت باقیمانده عملی
functional distribution of income توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
directive effect of functional groups اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
activating effect of functional group گروه فعال ساز
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
right shift تغییر مکان به سمت راست
shift out انتقال به بیرون
to shift تعویض کردن
shift جابجائی
to shift عوض کردن
shift انتقال
shift تبدیل
shift دگرگونی
shift تبدیل صورت
shift out تغییر مکان به بیرون
shift انتقال
shift مبدله
shift تغییردادن
shift حرکت
shift جابه جایی
shift نوبت کاری
shift شیفت کار
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift حرکت دادن
shift انتقال تیر دادن
shift گروهکار
shift تغییرمکان
shift تغییرمسیر دادن
shift انتقال دادن
shift تغییرجهت
shift بوش
shift تناوب
shift نوبت تعویض
shift نوبت کار
shift نوبتی استعداد
shift ابتکار
shift تعبیه
shift نقشه خائنانه
shift حقه
shift توط ئه
shift پخش کردن
shift تعویض کردن
shift تغییرمکان دادن
shift نوبتکار
shift تغییرمحل شعاعی
shift جابجایی شعاعی
shift در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shift چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift تغییر مکان
shift انتقال جابجا کردن
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shift جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه
shift محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است
shift جابجایی ریاضی راست داده در کلمه
shift جابجایی مرکزقوس
shift تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
shift تغییر دادن
shift تغییر مکان انتقال
shift تغییر جهت
shift تعویض
shift دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shift نوبتکاری
shift روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shift کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift کلیدمبدل
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
make-shift <adj.> موقتی
shift the rudder معکوس کردن سکان
shift upward انتقال به طرف بالا
shift upward حرکت به سمت بالا
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
stokes shift جابجایی استوک
to make a shift با تدبیروکوشش
shift register ثبات تغییر مکان
shift register ثبات تغییرمکان
shift reagent واکنشگر جابجایی
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
shift of a tax انتقال مالیات
shift of a curve جابجائی یک منحنی
shift of a curve انتقال یک منحنی
shift instruction دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
shift forward انتقال به جلو
to make a shift موفق شدن
gear shift دسته دنده اتومبیل
shift the rudder تغییر دادن سکان
graveyard shift شیفت شب تا صبح
graveyard shift شیفت سوم کار [در ۲۴ ساعت]
shift schedule برنامه زمان کاری
shift schedule برنامه نوبت کاری
night shift شیفتشب شبکار
stick shift دندهی دستی
trajectory shift انحراف مسیر سهمی گلوله ازمسیر استانداد بالیستیکی
to shift one's lodging تغییردادن منزل
shift schedule برنامه شیفت کاری
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to make a shift تاه کردن
to make a shift گذراندن
to make a shift ساختن
stick shift دسته دنده
shift key کلید shift
demand shift انتقال تقاضا
demand shift تغییر تقاضا
die shift تغییر مکان حدیده
doppler shift انتقال دوپلری
doppler shift تغییر مکان دوپلری
doppler shift جابجایی دوپلر
end around shift shift circular
figure shift کلید یا کد مبدل کاراکتر
figures shift مبدله ارقام
frequency shift انحراف یا شیفت فرکانس
doppler shift اندازه پدیده دوپلر
hydride shift جابجایی هیدریدی
image shift جابجایی تصویر
left shift تغییر مکان به چپ
left shift تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
demand shift جابجائی تقاضا
deflection shift تغییرات سمت گردش در سمت
shift keys که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys کلید shift
alkyl shift جابجایی الکیلی
arithmetic shift تغییر مکان حسابی
associative shift جابجایی تداعی
blue shift جابجایی به سوی ابی
chemical shift جابجایی شیمیایی
shift key که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
circular shift تغییر مکان دایرهای
circular shift شبفت مدور
circular shift تغییر مکان حلقوی
cyclic shift تغییر مکان چرخهای
deflection shift تغییرات انحراف
letter shift مبدله حروف
logic shift تغییر مکان منطقی
shift fire انتقال دادن اتش
prime shift نوبت اول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com