English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
Other Matches
si'units یکاهای "اس . ای "
units یکا
units دستگاه
units وسیله جانبی
units که برای ورودی و خروجی داده به یک پردازنده به کار می رود
units بافر با طول یک حرف .
units واحدنظامی
units واحد
units یکه
units میزان
units یگان شمار
units یک دستگاه
units فرد
units نفر عدد فردی
units یک
units دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units قسمت
units یکان
system of units دستگاه یکانها
system of units سلسه احاد
system of units دستگاه واحدها
units of measurment واحدهای اندازه گیری
units and tens یگان ودهگان احادوعشرات
hartree units یکاهای هارتری
atomic units یکاهای هارتری
advancing units یکانهای پیشروی کننده
recommend units واحدهای پیشنهادی
international units واحدهای جهانی برق
derived units احاد فرعی
electromagnetic units واحدهای الکترومغناطیسی
engineering units واحدهای اندازه گیری بکارگرفته شده برای یک متغیرپردازشی
derived units واحدهای فرعی
fundamental units یکاهای بنیادی
individual units یکانهای مستقل
individual units یکانهای منفرد یا مجزا
absolute electrical units واحدهای الکتریکی مطلق
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
International System of Units دستگاه بین المللی یکاها
absolute system of units دستگاه احاد مطلق
international system of units دستگاه بین المللی احاد
systeme international d'units دستگاه بین المللی واحدها
fits units with ... connection مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ... [الکترونیک مهندسی برق]
European Currency Units اک
international system of units سیستم مترک
International System of Units سامانه متریک
functional <adj.> به درد بخور
functional اساسی
functional اصلی
functional اصول مبادی
functional مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional <adj.> عملی
functional سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional مربوط به نحوه کار چیزی
functional <adj.> اجرا شدنی
functional تابعی
functional <adj.> بدرد خور
functional <adj.> دارای مزیت
functional <adj.> باصرفه
functional <adj.> مفید
functional وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional وابسته به شغل وپیشه
functional وفیفه دار
functional تابعی وفیفه مندی
functional در حال کار
functional کارکردی
functional <adj.> هدفمند
functional <adj.> سودمند
functional <adj.> قابل اجرا
functional <adj.> قابل استفاده
functional <adj.> درست
functional <adj.> کارکردی
functional <adj.> شایسته
functional <adj.> مناسب
absolute system of electrical units دستگاه مطلق یکان های الکتریکی
functional blindness نابینایی کارکردی
functional finance سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
functional fixedness تثبیت کارکردی
functional maps نقشههای کارکردی
functional programming برنامه نویسی تابعی
functional unit واحد وفیفه مند
functional psychology روانشناسی کارکردی
functional psychosis روان پریشی کارکردی
functional relation رابطه تابعی
functional finance سیاست مالی اصولی
functional distribution توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional distribution توزیع اساسی
functional character دخشه وفیفه بندی
functional deafness ناشنوایی کارکردی
functional defect نقص کارکردی
functional description شرح وفیفهای
functional design طرح وفیفه مندی
functional design طرح وفیفهای
functional diagram نمودار وفیفه مندی
functional disorders اختلالهای کارکردی
functional autonomy خود مختاری کارکردی
functional relationship رابطه تابعی
functional group گروه عاملی
functional shift تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional analysis آنالیز تابعی [ریاضی]
functional validation اعتباریابی کارکردی
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
functional unit واحدعملیاتی
functional unit واحد در حال کار
functional team تیم عمل کننده
functional team تیم اجرایی
functional specification مشخصه عملیاتی
functional condition code کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional principle [Technology] کارکرد
functional residual capacity فرفیت باقیمانده عملی
functional principle [Technology] عاملیت
functional distribution of income توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
activating effect of functional group گروه فعال ساز
directive effect of functional groups اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
My Computer نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
computer اکامپیوتر
computer ماشین الکترونیکی
computer ماشین حساب
computer ماشین متفکر
computer کامپیوتر
computer حسابگر الکترونی
computer رایانه
computer ماشین حساب کامپیوتر
computer شمارنده
one address computer دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
office computer کامپیوتر اداری
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object computer کامپیوتر مقصود
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
multiaccess computer کامپیوتر با دسترسی چند گانه
network computer نوع جدید کامپیوتر که برای اجرای برنامههای java و اطلاعات دستیابی به کمک جستجوگر web طراحی شده است
nonesequential computer کامپیوتر غیر ترتیبی
notebook computer که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
notebook computer کامپیوتر کوچک قابل حمل
one address computer ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
one address computer کامپیوتر یک نشانی
one address computer کامپیوتریک ادرسه
serial computer کامپیوتر سری
serial computer کامپیوتر نوبتی
self adapting computer کامپیوتر خود وفق
second generation computer کامپیوتر نسل دوم
satellite computer کامپیوتر ماهوارهای
ruggedized computer کامپیوتر بادوام
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
portable computer کامپیوتر قابل حمل
pocket computer کامپیوتر جیبی
one chip computer کامپیوتر یک تراشهای
microprogrammable computer کامپیوتر ریزبرنامه پذیر
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
mainframe computer سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
human computer امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
guest computer کامپیوتر مهمان
computer animation ایجاد توهم حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه
computer animation تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت نرم آنها ایجاد شود
computer architect معمار کامپیوتر
computer architecture معماری کامپیوتر
computer art هنر کامپیوتر
computer artist هنرمند کامپیوتر
computer awarness دانش کامپیوتر
computer based بر مبنای کامپیوتر
hybrid computer کامپیوتر دو رگه
hybrid computer کامپیوترترکیبی
mainframe computer استفاده از ریز کامپیوترها برای دستیابی به کامپیوتر mainframe
laptop computer کامپیوتر دستی یا کیفی
computer aided بکمک کامپیوتر
computer assisted بکمک کامپیوتر
infected computer کامپیوتری که یک برنامه ویروسی دارد
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
incremental computer کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
ibm computer کامپیوتر ای بی ام
computer camp اردوی کامپیوتر
host computer کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
analog computer کامپیوترقیاسی
analog computer کامپیوتر سنجشی
analogue computer کامپیوتر انالوگ
apple computer کامپیوتر اپل
appliance computer سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
There's a jinx on this computer. این رایانه جادو شده.
asynchronous computer کامپیوتر ناهنگام
analog computer کامپیوتر انالوگ
analog computer کامپیوتری که با استفاده از اطلاعات تحلیلی کار میکند
host computer کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computer کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computer کامپیوتر میزبان
computer memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
computer memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
personal computer کامپیوتر شخصی
home computer کامپیوتر خانگی
analog computer کامپیوتر تحلیلی
asynchronous computer نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
computer table میزکامپیوتر
micro-computer ریزکامپیوتر
briefcase computer کامپیوتر چمدانی
synchronous computer کامپیوترهمزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com