English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fundamental operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
Other Matches
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عملیات حسابی
basic operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
binary arithmetic operation عملکرد ریاضی دودویی
fundamental پایه
fundamental اصلی
fundamental اصل
fundamental اساس
fundamental اساسی
fundamental بنیادی
fundamental ابتدایی
fundamental پایهای
fundamental اصولی مقدماتی اساسی
fundamental اولیه
fundamental particles ذرات بنیادی
fundamental frequency بسامد اصلی
fundamental colors رنگهای اصلی
fundamental unit واحدهای اصلی
fundamental rules قواعدیاقوانین اساسی
fundamental skill مهارت بنیادی
Fundamental ( radical) changes. تغییرات اساسی وعمده
fundamental forces اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
fundamental interactions اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
fundamental forces نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental interactions نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental research علم پایه
fundamental vibration ارتعاش اصلی
fundamental research علم بنیادی
fundamental unit یکای بنیادی
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
fundamental units یکاهای بنیادی
five fundamental economic questions چگونه تولید شود
A fundamental (slight) difference. اختلاف اساسی ( جزئی )
five fundamental economic questions چه مقدار تولید شود
fundamental period vibration دوره اصلی ارتعاش
fundamental motor pattern انگاره بنیادی حرکت
fundamental motor pattern الگوی بنیادی حرکت
five fundamental economic questions و چگونه توزیع شود
five fundamental economic questions چه کسانی تولیدکنند
five fundamental economic questions پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
arithmetic علم حساب
arithmetic حساب [ریاضی]
arithmetic mean میانگین
arithmetic mean میانگین حسابی
arithmetic افماریک [ریاضی]
arithmetic mean میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic علامتی که نشان دهنده یک تابع محاسباتی است .
arithmetic مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط ALU
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
arithmetic دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
arithmetic داده یا کلمهای که در ثبات یک بیت به چپ یا راست انتقال داده میشود و بیت انتها را از دست میدهد
arithmetic فضایی در حافظه که عملوند ها را ذخیره میکند
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
arithmetic بخش سخت افزاری CPU که تمام توابع ریاضی و منط قی را انجام میدهد
arithmetic محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
arithmetic توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
arithmetic تابع ریاضی اعمال شده روی داده
arithmetic محاسباتی
arithmetic حسابی
arithmetic حسابدان
arithmetic حسابی حسابگر
arithmetic حساب
arithmetic statement دستورمحاسباتی
arithmetic relation ارتباط محاسباتی
arithmetic series سریهای حسابی
arithmetic shift تغییر مکان حسابی
arithmetic statement حکم حسابی
arithmetic unit واحد حساب
binary arithmetic حساب دودویی
arithmetic sequence تصاعد حسابی [ریاضی]
arithmetic function تابع حسابی [ریاضی]
arithmetic register ثبات حسابی ثبات محاسباتی
binary arithmetic حساب دودوئی
elementary arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
arithmetic , political اقتصاد سیاسی
arithmetic method روش حسابی
modulo arithmetic بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
modulo arithmetic ریاضی تابعی در پایه N
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
multiprecision arithmetic ریاضیات با دقت چند گانه
arithmetic relation رابطه حسابی
arithmetic instruction دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
arithmetic instruction دستورالعمل حسابی
arithmetic expression عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
arithmetic expression مبین حسابی
arithmetic check مقابله حسابی
arithmetic unit واحد محاسبه
arithmetic register ثبات حسابی
arithmetic progression تصاعد حسابی
arithmetic progression تصاعد ریاضی
arithmetic register ثبات ریاضی
arithmetic progression تصاعد عددی
arithmetic operator عملگرمحاسباتی
arithmetic operator نشان حسابی عملگر ریاضی
arithmetic operator عملگرحسابی
arithmetic operator اپراتور محاسباتی
the four basic arithmetic operations چهار عمل اصلی [ریاضی]
logic arithmetic unit واحد منطق و حساب
floating point arithmetic حساب ممیز شناور
fixed point arithmetic حساب ممیز ثابت
arithmetic logic unit واحد حساب و منطق
arithmetic logic unit بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
operation به کارانداختن
operation عمل
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation عملکرد
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation immediate اقدام سریع
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
to come into operation بکار افتادن
operation عملیات
to come into operation قابل اجراشدن
or operation عمل یا
not operation عمل نقض
not operation عمل نفی
operation عمل کردن
operation عمل جراحی
operation کارکردن با یک وسیله
operation کار
operation گردش جنبش
to come into operation دایر شدن
operation به اجرا
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
to come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قانون شدن
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
to come into operation قانونی درست شدن
co-operation همکاری مشترک
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation بهره برداری
operation گردش
operation وابسته به عمل عملکرد
come into operation قابل اجرا شدن
operation عمل جراحی عمل
co-operation کار مشترک
operation کارکرد
operation اداره
operation گرداندن
operation کار کردن
parallel operation عملکرد موازی
point operation عمل نقطهای
parallel operation عملیات موازی
privieged operation عمل ممتاز
operation code رمز عمل
pseudo operation عملواره
operation order دستور عملیاتی
ready for operation اماده کار
parallel operation عمل موازی
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation order دستورعملیات
operation of contract نفوذ قرارداد
operation overlay کالک عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
operation map نقشه عملیات
operation map نقشه عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
operation manager مدیر عملیات
pseudo operation شبه عمل
rescue operation عملیات نجات
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
unary operation عمل یگانی
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
unattended operation عملکردبی مراقب
operation keys کلیدهایعملیات
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
serial operation عملیات سری
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com