English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
fuse base پایه ی فیوز
Other Matches
fuse فیوزدارکردن امیختن
fuse ترکیب کردن یا شدن ذوب شدن
fuse فیوز
fuse ماسوره
fuse ذوب شدن
fuse روان شدن
fuse آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fuse وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fuse رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
fuse امیختن
fuse سیم گذاشتن
fuse فتیله گذاشتن در
fuse فتیله مواد منفجره فیوز
re fuse دوباره گداختن
fuse گداختن
fuse post پست فیوز
fuse post برن فیوز
fuse post اتصال فیوز
fuse plug توپی فیوز
fuse plug سرریز خاکی
fuse setter ماسوره بند
fuse unit واحد فیوز
fuse socket سوکت فیوز
fuse switch کلید فیوزدار
fuse holder فیوز
fuse socket پایه فیوز
fuse strip نوار بسیار باریک ذوب شونده فیوز
fuse strip فیوز نواری
fuse unit رابط فیوز نگهدارنده فیوز
intermediate fuse فیوز میانی
link fuse فیوز باز
time fuse ماسوره زمانی
telephone fuse فیوز تلفن
strip fuse فیوز نواری
safety fuse فیوز ایمنی
safety fuse فیوز
renewable fuse فیوز تعویض پذیر
quick fuse ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
protect fuse فیوز محافظ
protect by fuse حفافت با فیوز
plug fuse فیوز فشنگی
safety fuse فیوز اطمینان
mains fuse فیوز شبکه
fuse plug فیوز فشنگی
fuse board تخته فیوز
blasting fuse اتشباری انفجاری
fuse block بلوک فیوز
fuse block خانه فیوز
fuse block چینی فیوز
blow out fuse فیوز انفجاری
detonating fuse فیوز انفجاری
cartridge fuse فیوز فشنگی
charging fuse فیوز پر کردن
enclosed fuse فیوز محفوظ
electrical fuse فیوز برق
connection fuse ماسوره اتصال دهنده
fuse carrier نگهدارنده فیوز
fuse carrier فیوزگیر
fuse panel پانل فیوز
fuse panel تابلوی فیوز
fuse link فشنگ فیوز
fuse link رابط فیوز
fuse link فیوز باز
fuse key کلید ماسوره
fuse holder نگهدارنده فیوز
fuse gear متعلقات فیوز
fuse element واحد فیوز
fuse cutout فیوز جهنده
fuse cut out قطع فیوز
fuse clip گیره فیوز
fuse cartridge فشنگ فیوز
connection fuse فیوزاتصال
main fuse فیوز اصلی
wire fuse فیوز ذوب شونده
fuse wire رابط فیوز
fuse box جعبه فیوز
fuse boxes جعبه فیوز
fuse block قالب فیوز
to blow a fuse فیوزی سوزاندن
proximity fuse فیوزمجاور
fuse wire سیم فیوز
fuse body بدنهفیوز
automobile fuse فیوز اتومبیل
fuse puller انبرمخصوصفیوز
He has a short fuse. [American E] او [مرد] فیوزش زود می پرد. [اصطلاح روزمره]
low voltage fuse فیوز فشار ضعیف
fuse mounting strip نوار باریک فیوز
quick break fuse فیوز قطع سریع
oil break fuse فیوز روغنی
open link fuse فیوز باز
high tension fuse فیوز فشار قوی
He has a short fuse. [American E] او [مرد] زود از کوره در می رود. [اصطلاح روزمره]
high voltage fuse فیوز فشار قوی
double acting fuse فیوز دوبل
delay action fuse فیوز تاخیری
variable time fuse ماسوره زمانی متغیر VTF:abb
ten-amp fuse ماسوله ده آمپری
time-lag fuse فیوز تاخیری
fuse cut out switch کلید قطع مجهز به فیوز
knife-blade cartridge fuse فیوزفشنگیتیغهدار
second base دومینپایگاه
to base one self اعتماد کردن
off base <idiom> غیر دقیق ،نادرست
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
sub base زیر بستر
sub base زیر قشر
base 0 decimal
base 0 پایه 01
base course لایه اساس قشر اساس
third base موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
r base ار- بیس
base course قشر لعاب
base course قشر پی راه
base course لایه شالوده
to base one self تکیه کردن
first base اولینپایگاه
sight base پایه زاویه یاب یا دستگاه نشانه روی
concrete base پایهیبتونی
centre base ستونمرکزی
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
square base کف گلوله یا قسمت ته گلوله
software base مبنای نرم افزار
soft base باز نرم
single base تک مادهای
bracket base پایهقلاب
single base باروت یک حبهای
schiff base باز شیف
base-court حیات بیرونی
base of splat پایهپشتصندلی
tax base مبنای مالیاتی
coupling base وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
coupling base اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
data base پایگاه داده ها
data base مبنای اطلاعات
defense base پایگاه دفاعی
defense base پایگاه پدافندی
wheel base فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
tax base ماخذ مالیات
filbert base پایگاه فریبنده
filbert base پایگاه دروغین
time base مبدا زمانی
mobilization base مبنای بسیج
floating base پایگاه شناور دریایی
time base ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
floating base ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
fox base+ فاکس بیس پلاس
base of a triangle قاعده [مثلثی] [ریاضی]
naval base پایگاه دریایی
hardwood base پایهسختچوبی
lewis base باز لوویس
knowledge base پایگاه اگاهی
knowledge base پایگاه دانش
knowledge base پایگاه معلومات
polyacidic base باز چند اسیدی
inorganic base باز غیر الی
inorganic base باز معدنی
polyacid base باز چند اسیدی
loctal base لامپ قفلی
loktal base لامپ قفلی
monetary base پایه پولی
monetary base مبنای پولی
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
number base مبنای عددی
number base عدد پایه
number base پایه عدد
magneto base پایه مگنت
octal base هشت پایهای
prisoners base بازی گرگم بهوا
production base مبنای تولید یا تولیدات ملی
swivel base پایهگردنده
telescope base پایهتلسکوپ
wave base سطحموج
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
stanchion base زیرستون
dexter base پایهراستی
return to base بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
Asiatic base پایه یونی [آسیایی]
sprung base تشکفنری
sinister base منحنیانتهایی
pseudo base شبه باز
hard base باز سختbaseball
hard base سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base سکوی پرتاب مستحکم
fixed base پایهثابت
lamp base پایهلامپ
magazine base محلانبارخشاب
pin base پایهمیله
recharging base بخشتغذیه
Attic base پایه ی آتنی
base development تهیه پایگاه
base ignition احتراق تحتانی
base level تهتراز
base line خط پایه
base line خط مبنا
base line خط کور
base line خط توجیه
base loading بارگیری انجام شده در پایگاه
base hit ضربه به داخل محوطه باامتیاز
base fuze ماسوره ته
base development ساختن پایگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com