English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fuse gear متعلقات فیوز
Other Matches
re fuse دوباره گداختن
fuse ذوب شدن
fuse روان شدن
fuse آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fuse وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fuse رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
fuse امیختن
fuse فیوز
fuse گداختن
fuse سیم گذاشتن
fuse ماسوره
fuse فتیله مواد منفجره فیوز
fuse فتیله گذاشتن در
fuse فیوزدارکردن امیختن
fuse ترکیب کردن یا شدن ذوب شدن
electrical fuse فیوز برق
fuse switch کلید فیوزدار
fuse unit واحد فیوز
enclosed fuse فیوز محفوظ
fuse strip فیوز نواری
fuse socket پایه فیوز
fuse socket سوکت فیوز
fuse setter ماسوره بند
fuse post پست فیوز
fuse unit رابط فیوز نگهدارنده فیوز
connection fuse فیوزاتصال
blasting fuse اتشباری انفجاری
intermediate fuse فیوز میانی
main fuse فیوز اصلی
cartridge fuse فیوز فشنگی
mains fuse فیوز شبکه
detonating fuse فیوز انفجاری
blow out fuse فیوز انفجاری
fuse strip نوار بسیار باریک ذوب شونده فیوز
charging fuse فیوز پر کردن
connection fuse ماسوره اتصال دهنده
fuse post برن فیوز
fuse post اتصال فیوز
fuse holder فیوز
fuse holder نگهدارنده فیوز
fuse key کلید ماسوره
fuse link فیوز باز
fuse link رابط فیوز
fuse link فشنگ فیوز
fuse panel تابلوی فیوز
fuse panel پانل فیوز
fuse plug فیوز فشنگی
fuse plug سرریز خاکی
fuse element واحد فیوز
fuse cutout فیوز جهنده
fuse base پایه ی فیوز
fuse block چینی فیوز
fuse block خانه فیوز
fuse block بلوک فیوز
fuse block قالب فیوز
fuse board تخته فیوز
fuse carrier نگهدارنده فیوز
fuse carrier فیوزگیر
fuse cartridge فشنگ فیوز
fuse clip گیره فیوز
fuse plug توپی فیوز
fuse wire رابط فیوز
safety fuse فیوز ایمنی
strip fuse فیوز نواری
telephone fuse فیوز تلفن
time fuse ماسوره زمانی
automobile fuse فیوز اتومبیل
to blow a fuse فیوزی سوزاندن
link fuse فیوز باز
proximity fuse فیوزمجاور
wire fuse فیوز ذوب شونده
fuse body بدنهفیوز
fuse puller انبرمخصوصفیوز
safety fuse فیوز اطمینان
fuse boxes جعبه فیوز
fuse wire سیم فیوز
protect fuse فیوز محافظ
quick fuse ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
renewable fuse فیوز تعویض پذیر
protect by fuse حفافت با فیوز
plug fuse فیوز فشنگی
fuse cut out قطع فیوز
safety fuse فیوز
fuse box جعبه فیوز
ten-amp fuse ماسوله ده آمپری
fuse mounting strip نوار باریک فیوز
He has a short fuse. [American E] او [مرد] فیوزش زود می پرد. [اصطلاح روزمره]
fuse cut out switch کلید قطع مجهز به فیوز
time-lag fuse فیوز تاخیری
He has a short fuse. [American E] او [مرد] زود از کوره در می رود. [اصطلاح روزمره]
high tension fuse فیوز فشار قوی
delay action fuse فیوز تاخیری
high voltage fuse فیوز فشار قوی
open link fuse فیوز باز
low voltage fuse فیوز فشار ضعیف
quick break fuse فیوز قطع سریع
oil break fuse فیوز روغنی
variable time fuse ماسوره زمانی متغیر VTF:abb
double acting fuse فیوز دوبل
knife-blade cartridge fuse فیوزفشنگیتیغهدار
to go out of gear خراب شدن
out of gear ازهم سواشده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
to go out of gear مختل شدن ازکارافتادن
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
in gear اماده حرکت
gear in درگیر شدن
in gear دایر
in gear اماده
to gear up باعوض کردن دنده تندکردن
to gear down باعوض کردن دنده کندکردن
gear in درگیری دو چرخ دنده
out of gear خراب
gear پوشش دنده دار
gear ادوات
gear افزار
gear الات جامه
gear ابزار وسایل لباس مخصوص
gear کردن اماده کارکردن
gear پوشانیدن
gear انتقال دادن
gear جعبه دنده
gear اسباب لوازم
gear مجموع چرخهای دنده دار
gear چرخ دنده
gear دنده
synchromesh gear گیربکس سنکرون
switch gear وسیله اتصال
sun gear چرخ دنده خورشیدی
spur gear دنده ملخی
step up gear چرخ دنده افزاینده
spur gear دنده مهمیزی دنده خاردار
gear wheels چرخ های دندانه دار
steering gear جعبه فرمان
steering gear جعبه دنده فرمان
steering gear دنده سکان
steering gear دنده فرمان
spur gear چرخ دندانه دار
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
planetary gear دنده خورشیدی
planetary gear جعبه دنده خورشیدی
planetary gear چرخ دنده سیارهای
bevel gear چرخ دندانه مخروطی
bevel gear چرخ دنده مخروطی
bevel gear دنده کرامویل
bevel gear دنده مورب
reduction gear جعبه دنده تبدیل سرعت
reduction gear جعبه دنده کاهنده سرعت
bell gear چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
rocker gear تنظیم جاروبک
running gear قسمت حرکت کننده ماشین
beaching gear وسایل به ساحل کشیدن ناو
beaching gear سرسره قایق
reduction gear چرخ دنده کاهنده
oil gear جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
back gear یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
timing gear چرخ دنده میل بادامک
high gear <idiom> آخر سرعت
gear box جعبه دنده گیرباکس
worm gear دنده حلزونی پیچ حلزونی
gear shift دسته دنده اتومبیل
gear lever دسته دنده اتومبیل
gear stick دسته دنده اتومبیل
reverse gear دنده معکوس
bathing gear لوازم شنا [حمام]
bathing gear لباس شنا [حمام]
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
riot gear نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
arresting gear قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
arrester gear سیم نگهدارنده
training gear گردونه در سمت
transmission gear چرخ دنده انتقال
tumble gear چرخ واسطه
tumble gear چرخ دنده واسطه
valve gear مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
worm gear دنده مارپیچی
worm gear دنده مورب
worm gear چرخ دنده حلزونی
gear cable کابلچرخدنده
gear housing پوششچرخدنده
gear wheels چرخ دنده ها
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
gear guard جعبه محافظ برای چرخ دنده ها
gear wheel چرخ دنده
head gear پوشش سر
gear brake ترمز سیستم انتقال
head gear کلاه تمرین بوکس
helical gear چرخ دنده حلزونی
differential gear دنده عقب اتومبیل
gear box گیربکس
spiral gear چرخ دنده حلزونی
gear box جعبه دنده
gear blank چرخ دنده کار نکرده
herringbone gear چرخ دندانه جناغی
gear assembly مجموعه چرخ دنده ها
gear case جعبه دنده
gear wheel چرخ دندانه دار
gear level تبدیل کردن
gear cutting دنده تراشی [مهندسی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com