Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English
Persian
future perfect tense
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
Other Matches
future tense
زمانآینده
perfect tense
ماضی قریب
perfect tense
ماضی کامل
past perfect tense
ماضی بعید
present perfect tense
ماضی قریب
present perfect tense
ماضی کامل
future perfect
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
tense
وخیم
tense
ناراحت
tense
سفت سخت
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
وخیم شدن
tense
تشدید یافتن
tense
تنیده
tense
کشیده
f. tense
زمان اینده
tense
عصبی وهیجان زده
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
the past tense
زمان گذشته
the past tense
زمان ماضی ماضی مطلق
the preterite tense
زمان گذشته
present tense
زمان حال
the preterite tense
ماضی مطلق
past tense
زمان گذشته
for the future
<adv.>
برای آینده
future
بعد اینده اتیه
the future
دنیای دیگر عقبی
the future
جهان اینده
in the near future
در آینده نزدیک
look to the future
باینده نظر افکندن
the future
عاقبت
future
بعدی
future
مستقبل
future
اینده
future
اخرت
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
office of the future
ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
a rosy future
آینده امید بخشی
prospect of the future
دورنمای اینده
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
I am hopeful about the future.
درباره آینده امیدوارهستم
to mortgage one's future
خسارت زدن به آینده خود
fear of the future
وحشت از آینده
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
future attacks
حملههای اینده را پیش بینی نکردند
remote future
آینده دور
future promissory
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
future shock
اضطراب دگرگونی
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
debt due at a future time
دین موجل
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect
تکمیل کردن
perfect
عالی ساختن
perfect
کامل
perfect
بی عیب تمام عیار
perfect
درست
perfect
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect
کاملا درست و بدون غلط
perfect
مام
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
She is a perfect wife .
یک همسر کامل است
past perfect
ماضی بعید
to be the perfect fit
<idiom>
مو نمی زند
perfect number
عدد کامل
[ریاضی]
word perfect
یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
present perfect
مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
perfect game
باحداکثر 003 امتیاز
perfect pitch
رجوع شود به pitch absolute
It is a perfect fit.
کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
word-perfect
یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
perfect number
عدد بی کاست
perfect monopoly
انحصار کامل
perfect market
بازار کامل
perfect loss
زیان خالص
perfect foresight
اینده نگری کامل
perfect loss
زیان خاص
perfect loss
زیان مطلق
perfect liquid
پول نقد
letter perfect
کاملاوارد
perfect information
اطلاعات کامل
perfect infinitive
مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
perfect gazes
گازهای ساده
perfect gas
گاز کامل
perfect participle
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
perfect foresight
پیش بینی کامل
letter perfect
از بر
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
perfect arch
قوس دور تمام
perfect competition
رقابت کامل
perfect liquid
نقدینه کامل
letter perfect
کلمه بکلمه
letter perfect
جزء بجزء
perfect score
امتیاز کامل
perfect radiator
تابنده کامل
perfect end
همه تیرها به هدف
perfect fluid
سیال کامل
perfect game
یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
practice makes perfect
<proverb>
کار نیکو کردن از پر کردن است
practice makes perfect
کارکن تا استاد شوی
practice makes perfect
کار نیکو کردن از پر کردن است
tp perfect oneself in an art
در هنری سرامد یا کامل شدن
tp perfect oneself in an art
در فنی متخصص شدن
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
perfect price discrimination
تبعیض قیمت کامل
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
The car is now in perfect running order .
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).
این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word .
خانم به تمام معنی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com