Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
gain control
کنترلصدا
Search result with all words
automatic gain control
نافم خودکار فزونسازی
automatic gain control
کنترل بازده بطور خودکار
gated automatic gain control
تنظیم بهره با کلید خودکار
keyed automatic gain control
تنظیم بهره با کلید خودکار
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
Other Matches
gain over
با خود همراهی کردن
gain
به دست آوردن
gain over
سوی خود کشیدن
gain
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain
بدست آوردن
gain
دستیابی داشتن به یک فایل
gain over
ربودن
to gain a over
پیش افتادن از
to gain over
ربودن
to gain over
باخودهم رای کردن
to gain over
سوی خودکشیدن
to gain on
کم کم پیش رفتن سوی خردخردفراگرفتن
to gain on
نزدیک شدن به
gain on
نزدیک شدن به
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
to gain a over
پیشدستی کردن بر
to gain a over
برتری یاتفوق جستن بر
gain
سود
gain
بهره برداری
gain
تقویت
gain
منفعت
gain
سود بردن
gain
بهبودی یافتن رسیدن
gain
نائل شدن پیشرفتن
gain
کسب کردن باز یافتن
gain
پیدا کردن
gain
فایده بردن
gain
بدست اوردن
gain
حصول
gain
افزایش
gain
صرفه استفاده
gain
بهره تقویت
gain
نفع
gain
زیاد شدن
gain
جلوبردن توپ
gain
سود بردن بهره
gain
بهره
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
gain
افزوده
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
gain opportunity
اغتنام وقت کردن
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
transducer gain
بهره دگرسازی
to gain a victory
فاتح شدن
laser gain
بهره لیزر
antenna gain
بهره انتن
light gain
تقویت نور
loss and gain
زیان و سود
voltage gain
بهره ولتاژ
gain a victory
پیروز شدن
lateral gain
پوشش جانبی زمین درعکاسی هوایی
gain ground
پیشروی کردن
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
to gain time
به بهانه گذراندن
to gain time
دست بدست کردن
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
to gain a victory
فیروزشدن ففرکردن
to gain a victory
پیروزشدن
to gain a ccess
تقرب جستن
to gain a ccess
باریافتن
gain or loss
سود یا زیان
gain score
نمره افزوده
gain time
دفع الوقت کردن
gain time
اغتنام وقت
to gain a victory over
پیروزشدن بر
to gain a victory over
ففریافتن بر غلبه کردن بر
to gain the day
پیروزشدن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
to gain hearts
جلب قلوب کردن
to gain ground upon
شدن به
to gain ground upon
نزدیک
to gain ground
تجاوزکردن تعدی کردن
to gain ground
پیشرفت کردن
to gain any ones ear
نمودن
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
gain time
اغتنام وقت کردن
to gain in nealth
شفایافتن
secondary gain
بهره ثانوی بیماری
gain ground
<idiom>
به جلو رفتن
loss and gain
ضرر و منفعت
epinosic gain
بهره ثانوی بیماری
energy gain
بازده انرژی
primary gain
بهره اصلی بیماری
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
To gain an advantage.
کسب امتیاز کردن
paranosic gain
بهره اصلی بیماری
No gain without pain.
<proverb>
بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
maximum gain
تقویت حداکثر
no pain no gain
<proverb>
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
gain the ear
<idiom>
رگ خواب کسی را به دست آوردن
directive gain
تقویت انتن
closed loop gain
بهره تقویت درطبقه بسته
to gain the upper hand
پیش بردن
capital gain tax
مالیات بر سود سرمایه
maximum power gain
تقویت توان حداکثر
to gain the upper hand
غالب شدن
to gain the upper hand
غلبه یافتن
open loop gain
بهره تقویت در حلقه باز
to gain the upper hand
تفوق جستن
maximum in power gain
تقویت قدرت حداکثر
low frequency current gain
تقویت جریان فرکانس پایین
high frequency current gain
تقویت جریان فرکانس بالا
low level current gain
تقویت جریان در سطح پایین
control
کنترل کردن فرمان
control
اختیار
control
بازرسی نظارت جلوگیری
control
بازرسی کردن
control
نظارت کردن
control
نظارت و ممیزی کردن
control
توپزن دقیق
control
کنترل کردن
control
نظارت کردن تنظیم کردن
control
بازرسی
control
کنترل بازبینی
control
کاربری
control
کنترل
control
نظارت
control
مهار
control
کنترل کردن مهار کردن
control
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control
فرمان
control
بازدید
to keep under control
تحت نظارت نگه داشتن
self control
خودداری
self control
مسک نفس
self control
کف نفس
self control
قوه خودداری
self-control
خودگردانی
self-control
خویشتنداری
self-control
خودداری
control
واپاد
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
I cant help it. It is beyond my control.
دست خودم نیست
linearity control
نافم خطی
load control
تنظیم با بار خارجی
line control
کنترل خط
light control
کنترل روشنایی
light control
کنترل نور
minor control
کنترل ضعیف
loop control
کنترل حلقه زنی
minor control
کنترل کم
mixture control
کنترل مخلوط
monetary control
کنترل پولی
monetary control
نظارت پولی
horizontal control
کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
manpower control
کنترل نیروی انسانی
hold control
نافم همزمانی
magnetci control
کنترل فرمان مغناطیسی
ground control
دستگاه کنترل کننده زمینی
lighting control
کنترل روشنایی
manual control
کنترل دستی
ignition control
کنترل احتراق
hue control
پیچ فام
image control
کنترل تصویر
indirect control
کنترل غیرمستقیم
input control
کنترل ورودی
intensity control
پیچ رنگ
intensity control
کنترل شدت
inventory control
کنترل موجودی
inventory control
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
material control
کنترل مواد
lateral control
کنترل جانبی
lateral control
کنترل در عرض جبهه
level control
کنترل سطح
lever control
کنترل اهرمی
lift control
کنترل اسانسور
shading control
پیچ فام
ground control
کنترل زمینی
decentralized control
کنترل غیر تمرکزی
exchange control
کنترل ارز
exchange control
نظارت ارز
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
exchange control
کنترل ارزی
experimental control
کنترل ازمایشی
external control
کنترل خارجی
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
field control
کنترل میدان
fighter control
کنترل شکاریها
error control
کنترل خطا
erosion control
جلوگیری از فرسایش
delusion of control
هذیان کنترل شدگی
digital control
کنترل دیجیتالی
direct control
کنترل مستقیم
disaster control
روش کنترل سوانح
disaster control
روش مقابله با سوانح و بلایا
electric control
کنترل الکتریکی
electronic control
تنظیم الکترونیکی
electronic control
کنترل الکترونیکی
electronic control
فرمان الکترونیکی
emission control
کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
engagement control
کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
fighter control
کنترل عملیات هواپیماهای جنگنده
fire control
اطفاء حریق
fly control
برج کنترل
fly control
قسمت کنترل پرواز
focusing control
تنظیم تمرکز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com