English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English Persian
gang days روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
Other Matches
Those were the days . Good old days . یاد آنروزها بخیر
gang دسته جمعی عمل کردن
gang جمعیت تشکیل دادن
gang up گردهم امدن
gang up on someone <idiom> دست به دست هم به کسی صدمه دادن
gang up ملاقات کردن
gang up جمع شدن
gang way گذرگاه
gang way تخته پل
gang way پل راهرو
gang سفرکردن
gang رفتن
gang مشی گام برداری
gang دسته
gang جمعیت
gang گروه
gang دسته جنایتکاران
gang خرامش
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
gang hook دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
gang hook دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
press gang دسته مامور جلب مشمولین
gang capacitor چندکاره
gang capacitor خازن واریابل
gang board تخته پل درازوباریک
gang punch منگنه دسته جمعی
gang punch منگنه گروهی
gang switch کلید گروهی
gang tackle با چند بازیگر حریف را فروداوردن
head of a gang سردسته
gang week هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
press-gang دسته مامور جلب مشمولین
black gang غلام سیاه
boat gang نگهبان قایق
black gang اتشکار موتورکشتی
chain gang دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
deck gang ملوان
deck gang ملوان پل کشتی
chain gang هم زنجیر
gang tuning condenser خازن قطاری
to crack [break up] a gang دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
gang drilling machine ماشین مته سری
gang drilling machine دستگاه مته سری
gang milling cutter دستگاه فرز گروهی
Two more days to go before (until). . . دوروز مانده تا ...
It took us four days to get there . چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
two days d دو روز معطلی
two days d دو روز درنگ
the days of old روزگار پیشین
the a of days خدای سرمدی قدیم الایام
these days <adv.> در این روزگار
One of these days . همین روزها
Every three days . سه روز درمیان
a few days چند روزی
these days <adv.> این روز ها
these days <adv.> امروزه
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
the a of days خدای ازلی
in the next few days درهمین چند روزه
one of these days دراینده نزدیک
an a days یک روز در میان
in the days of درایام
in the days of در روزگار
in these latter days در این روزگاراخر
nine days wonder چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one or two days یکی دو روز
days روز
his days عمرش نزدیک است به پایان برسد
every three days سه روزیکبار
days یوم
pay-days روز پرداخت حقوق
His days are numbered. <idiom> زمان فوت کردنش نزدیک است.
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
days of grace مهلت اضافی
days of grace ایام مهلت
dog days ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
days on end چند روز متوالی
within three days of demand در طی سه روز پس از تقاضا
Midsummer's Days جشن 42 ژوئن
appointed days تاریخ ها
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
today of all days مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> نومید بودن کسی در موقعیتی
somebody's days are numbered <idiom> فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> از کار اخراج شدن کسی
appointed days وعده های ملاقات
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Midsummer Days جشن 42 ژوئن
appointed days قرار های ملاقات
Their birthdays are four days apart. روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
to end one's days مردن
The days are getting shorter now . روزها دارند کوتاه می شوند
young days جوانی
One hardly ever sees him these days. اینروزها کم پیداست
man days نفر در روز
It was customary in the old days that. . . درگذشته رسم بر این بود که ...
To be counting the days . روز شماری کردن
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
running days ایام هفته
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
ember days روزهای روزه ودعا
i stayed there for days سه روز انجا ماندم
settling days روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . وضع من این روزها میزان است
salad days ایام جوانی وبی تجربگی
During the past few days. طی چند روز گذشته
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
the days of woman's state of discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
days sight draft برات دیداری 06 روزه
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
We suffered hunger for a few days . چند روز گرسنگی کشیدیم
To give somebody a few days grace . بکسی چند روز مهلت دادن
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days . از حقوق ماهانه ام کم کنید
He is expected to arrive in acople of days. فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com