English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 41 (5 milliseconds)
English Persian
gas operated کار با فشار گاز باروت
gas operated عمل با فشار گاز
Search result with all words
operated بفعالیت واداشتن
operated بکارانداختن
operated گرداندن
operated اداره کردن راه انداختن
operated دایر بودن
operated عمل جراحی کردن
operated عمل کردن بهره برداری کردن
operated عمل کردن
operated به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated اداره کردن
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated کار کردن
operated فرمان دادن
operated عمل کردن بکار افتادن
operated اتصال دادن
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
operated بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
operated دستورات اجرای کامپیوتر
operated نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
air operated horn شیپور بادی
air operated pendulum type screen wiper بادامک پاندولی بادی
air operated press پرس بادی پنوماتیکی
air operated tipping gear چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
cam operated automatic lathe ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
cam operated switch کلید بادامکی
electrically operated chuck سه نظام با عملکرد الکتریکی
foot operated starting switch کلید راه انداز پایی
foot operated starting switch استارتر پایی
hand lever operated grease gun تلمبه دستی گریس
hand operated chuck سه نظام دستی
hand operated molding machine دستگاه قالبریزی دستی
recoil operated مجهز به دستگاه عقب نشینی
recoil operated مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
voice operated با کار افت صدایی
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
manually-operated points مدیریتدستینقاط
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com