Total search result: 202 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
general purpose interface |
میانگیر همه منظوره |
|
|
Search result with all words |
|
general purpose interface bus |
مسیر میانگیر همه منظوره |
Other Matches |
|
general purpose |
بدرد هر کاری خورنده |
general purpose |
هر کاره |
general purpose |
همه منظوره |
general purpose program |
برنامه همه منظوره |
general purpose ship |
ناو چند کاربردی |
general purpose computer |
کامپیوتر همه منظوره کامپیوتر چند منظوره |
general purpose machine |
دستگاه برای اهداف مختلف |
general purpose program |
برنامه عام منظوره |
general purpose register |
ثبات همه منظوره |
general purpose operating system |
سیستم عامل همه منظوره |
interface human machine interface |
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری |
General manager . Director general . |
مدیر کل |
interface |
واسط |
interface |
رابط |
interface |
مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد. |
interface |
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد. |
interface |
فاصل |
interface |
وصل کردن از طریق رابط |
interface |
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم |
interface |
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط |
interface |
یچ بسته که با جریان داده کار میکند |
interface |
واسط واحد پردازش و باس IEEE |
interface |
پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است |
interface |
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند |
interface |
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند |
interface |
نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد |
interface |
کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند |
interface |
میانجی |
interface |
سطح مشترک |
interface |
استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی |
interface |
دفتر مشترک قسمتها |
interface |
وجه مشترک |
interface |
مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد |
interface |
که شامل : کانال ورودی /خروجی |
standard interface |
رابط استاندارد |
serial interface |
رابط سری |
expansion interface |
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند |
standard interface |
واسطه استاندارد |
parallel interface |
رابط موازی |
user interface |
میانجی کمکی |
eia interface |
یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها |
friendly interface |
ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری |
interface card |
کارت رابط |
electrical interface |
تداخل الکتریکی |
centronics interface |
واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است |
centronics interface |
رابط موازی |
expansion interface |
تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک |
communication interface |
میانجی ارتباطی |
graphical user interface |
واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل |
graphical user interface |
استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند |
graphical user interface |
میانجی نگارهای کاربر |
apple desktop interface |
رابط رومیزی اپل |
application program interface |
میانجی یا رابط برنامه کاربردی |
computer interface unit |
وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر |
man machine interface |
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین |
programmable communications interface |
رابط مخابراتی برنامه پذیر |
MIDI interface card |
کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند |
network interface card |
کارت میانجی شبکه |
input output interface |
میانگیر ورودی- خروجی |
human machine interface |
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند |
system v interface definition |
تعریف میانجی سیستم 5 |
musical instrument digital interface |
واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند |
fibre distributed data interface |
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است |
fibre distributed data interface II |
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد |
enhanced system device interface |
میانجی دستگاه سیستم پیشرفته |
mail application programming interface |
که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند |
musical instrument digital interface |
میانجی رقمی الات موسیقی |
mail application programming interface |
مجموعه استانداردها |
small computer system interface |
میانجی سیستم کامپیوتری کوچک |
small computer systems interface |
واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی |
purpose |
عمد |
for this purpose <adv.> |
با توجه به این |
on purpose |
عمدا" |
all purpose |
همه منظوره |
he was in purpose to do it |
در نظر داشت که ان کار رابکند |
purpose |
قصد |
purpose |
عزم |
purpose |
منظور |
purpose |
هدف مقصود |
purpose |
پیشنهاد |
purpose |
درنظر داشتن |
purpose |
قصد داشتن پیشنهادکردن |
purpose |
نیت |
to no purpose |
بیهوده |
to what purpose |
برای چه منظور |
on purpose <idiom> |
عمری |
for this purpose <adv.> |
از این رو |
for this purpose <adv.> |
بدین وسیله |
for this purpose <adv.> |
به این ترتیب |
to purpose something |
هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن |
purpose |
هدف |
that is i. to this purpose |
برای این مقصود مناسب یاکافی نیست |
to no purpose |
بیخود |
to no purpose |
بی نتیجه |
purpose |
غرض |
purpose |
غرض مقصود |
that is a to our purpose |
این مخالف منظورماست |
purpose |
مفهوم |
purpose |
غایت |
purpose |
مفاد |
genbral purpose |
عام منظوره |
infirm of purpose |
بی اراده |
what is the purpose of thislaw |
مقصود از این قانون چیست |
purpose-built <adj.> |
هدفمند |
purpose-built <adj.> |
شایسته |
purpose-built <adj.> |
درست |
purpose-built <adj.> |
سودمند |
purpose of the dam |
منظور از سد |
genbral purpose |
همه منظوره |
purpose-built <adj.> |
اجرا شدنی |
purpose of the dam |
هدف سد |
single purpose |
تک منظوره |
special purpose |
یک منظوره |
purpose-built <adj.> |
به درد بخور |
purpose-built <adj.> |
بدرد خور |
purpose-built <adj.> |
دارای مزیت |
purpose-built <adj.> |
باصرفه |
purpose-built <adj.> |
مفید |
purpose-built <adj.> |
کارکردی |
purpose-built <adj.> |
قابل استفاده |
he speaks to the purpose |
بیهوده نمیگوید |
infirm of purpose |
بی عزم |
purpose made |
کالای سفارشی |
purpose made |
کالاهای خاص |
it subserves our purpose |
مارادر رسیدن بمقصودکمک میکند |
it subserves our purpose |
بدرد کارمامیخورد |
of set purpose |
عمدا" |
he speaks to the purpose |
قصدی دارد |
he speaks to the purpose |
با منظورسخن میگوید |
purpose-built <adj.> |
قابل اجرا |
purpose-built <adj.> |
عملی |
purpose-built <adj.> |
مناسب |
special purpose |
خاص منظوره |
special purpose |
تک منظوره |
serve one's purpose <idiom> |
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص |
To do something on purpose ( deliberately ). |
از قصد کاری را کردن |
purpose-built |
تکمنظوره برایمنظوریخاص |
multi purpose |
چند منظوره |
cross purpose |
قصد متقابل |
cross purpose |
قصد مغایر |
all purpose machine |
دستگاه برای اهداف مختلف انیورسال |
all purpose canister |
قوطی مواد منفجره همه منظوره |
multi purpose vehicle |
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون |
multi-purpose ladder |
نردبانچندمنظوره |
It this case , the purpose has been defeated . |
دراین مورد نقض غرض شده است |
I intend going on purpose ( deliberately ) . |
قصد سفردارم |
special purpose computer |
کامپیوتر تک منظوره کامپیوتر با منظور خاص |
multi purpose machine |
ماشین چند کاره |
dual purpose gun |
توپ دو کاره |
special purpose programming language |
زبان برنامه نویسی تک منظوره |
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly. |
بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد |
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code |
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری |
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . |
امید وارم نظرتان را تأمین کند |
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] |
یونیماک [حمل و نقل] |
general |
مربوط به همه چیز |
general |
کامپیوتری که قدرت پردازش آن روی برنامههای مختلفی اعمال میشود طبق دستورات نرم افزاری و سخت افزاری آن |
general |
استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی |
in general |
به طور کلی |
general |
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد |
general |
معمولی و نه مخصوص |
general |
شرکت مربوط به امور اداری اصلی |
general |
ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط قی مختلف ذخیره کند |
general |
سرتیپ سرکرده |
general |
ژنرال ارتشبد |
general |
عام |
general |
همگان |
general |
عمومی |
general |
کلی معمولی |
general |
متداول |
general |
جامع همگانی |
general |
کلی |
general |
همگانی |
general |
سرتیپ |
general |
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار |
general |
طبقه |
inspector general |
بازرسی بازرسی کل ارتش |
Solicitors General |
دلال |
general knowledge |
علم اجمالی |
inspector general |
بازرس کل |
general store |
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده |
general strike |
اعتصاب عمومی |
Attorneys General |
وزیر دادگستری |
Attorneys General |
دادستان کل |
Attorneys General |
دادستان |
Attorney General |
مدعی العموم |
Attorney General |
دادستان |
lieutenant general |
سپهدار |
Solicitors General |
دادیار |
lieutenant general |
سپهبد |
Attorneys General |
مدعی العموم |
Attorney General |
دادستان کل |
adjutant general |
اجودانی کل |
general welfare |
رفاه عمومی |
general verdict |
تصمیم به وجه اطلاق |
general theory |
نظریه عمومی |
general tariff |
تعرفه عمومی |
general support |
پشتیبانی عمومی |
general stores |
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی |
general support |
ماموریت عمل کلی |
general supplies |
اماد عمومی |