Dictiornary-Farsi | general purpose operating system | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
general purpose operating system	سیستم عامل همه منظوره


Other Matches

general purpose	همه منظوره
general purpose	بدرد هر کاری خورنده
general purpose	هر کاره
general purpose computer	کامپیوتر همه منظوره کامپیوتر چند منظوره
general purpose machine	دستگاه برای اهداف مختلف
general purpose program	برنامه همه منظوره
general purpose program	برنامه عام منظوره
general purpose register	ثبات همه منظوره
general purpose ship	ناو چند کاربردی
general purpose interface	میانگیر همه منظوره
general purpose interface bus	مسیر میانگیر همه منظوره
operating system	سیستم عامل
operating system/	سیستم عامل دو
host operating system	سیستم عامل میزبان
disk operating system	کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
tape operating system	سیستم عامل نوار
goest operating system	سیستم عامل مهمان
operating system monitor	مبصر سیستم عامل
disk operating system	سیستم عامل گردهای
network operating system	سیستم عامل شبکه
virtual storage operating system	سیستم عامل حافظه مجازی
multiple loading operating system	سیستم عامل بارکننده چندتایی
General manager . Director general .	مدیر کل
operating	عامل
self operating	خود کار
operating	عملیاتی
for this purpose <adv.>	به این ترتیب
on purpose	عمدا"
purpose	مفهوم
purpose	غرض مقصود
purpose	غرض
for this purpose <adv.>	بدین وسیله
all purpose	همه منظوره
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
that is i. to this purpose	برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
to no purpose	بیخود
to no purpose	بی نتیجه
to no purpose	بیهوده
to what purpose	برای چه منظور
on purpose <idiom>	عمری
to purpose something	هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
purpose	مفاد
purpose	عزم
purpose	منظور
purpose	هدف مقصود
for this purpose <adv.>	با توجه به این
purpose	قصد
for this purpose <adv.>	از این رو
purpose	عمد
he was in purpose to do it	در نظر داشت که ان کار رابکند
purpose	پیشنهاد
purpose	درنظر داشتن
purpose	غایت
purpose	هدف
purpose	نیت
purpose	قصد داشتن پیشنهادکردن
operating personnel	پرسنل فعال
operating personnel	افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating point	نقطه کار
operating profit	سود عملیاتی
operating room	جایگاه عمل
operating room	اطاق عمل
operating strenght	پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating rooms	جایگاه عمل
operating panel	تابلوی عملکرد
operating theatre	نمایشگاه عمل جراحی
operating speed	سرعت عملکرد کار
operating staff	کارمندان عملیاتی
operating staff	متصدیان
operating stand	اطاق هدایت
operating manual	دستورالعمل
operating manual	دستور کار
operating rooms	اطاق عمل
operating supplies	مواد کمکی
operating ratio	نرخ عملیاتی
operating ratio	نسبت عملیاتی
operating lever	اهرم عامل اهرم کولاس
operating signal	سیگنال دستگاه
operating signal	چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating slide	دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating speed	سرعت عملیاتی
operating ratio	نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating program	برنامه عملیات
operating temperature	دمای عملیاتی
operating systems	سیستم عامل
operating profit	سود ناخالص
operating temperature	درجه حرارت کار
operating program	برنامه اجرایی
operating voltage	ولتاژ کار
operating weight	وزن عملیاتی
operating theatres	نمایشگاه عمل جراحی
operating loss	زیان عملیاتی
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی
operating cost	مخارج عملیاتی
operating cost	هزینه بهره برداری
operating cost	هزینه عملیاتی
operating conditions	رژیم
operating bridge	پل کارگاهی
operating condition	رژیم
operating capital	سرمایه در گردش
operating budget	بودجه بهره برداری
operating budget	بودجه عملیاتی
operating bridge	پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating agency	قسمت اجرایی
operating agency	شعبه عامل
machine operating	عملکرد ماشین
field operating	عمل کننده در صحرا
operating expenses	مخارج عملیاتی
operating lever	اهرم عملکرد
operating lever	دستگیره عامل کولاس
operating lever	اهرم گرداننده
operating level	سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating level	سطح فعالیت
operating key	کلید گزینش
operating cord	نختنظیم
operating dam	سدعملیاتی
operating floor	عملیاتزمین
operating rod	میلهعملیات
operating instruction	دستور کار
operating force	نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating instruction	مقررات کار
operating handle	دستگیره راه اندازی
operating handle	دستگیره کولاس
operating handle	دستگیره عامل
he speaks to the purpose	قصدی دارد
he speaks to the purpose	با منظورسخن میگوید
cross purpose	قصد مغایر
cross purpose	قصد متقابل
genbral purpose	عام منظوره
genbral purpose	همه منظوره
he speaks to the purpose	بیهوده نمیگوید
infirm of purpose	بی عزم
infirm of purpose	بی اراده
it subserves our purpose	مارادر رسیدن بمقصودکمک میکند
purpose made	کالای سفارشی
multi purpose	چند منظوره
of set purpose	عمدا"
all purpose machine	دستگاه برای اهداف مختلف انیورسال
all purpose canister	قوطی مواد منفجره همه منظوره
it subserves our purpose	بدرد کارمامیخورد
purpose-built <adj.>	سودمند
purpose-built <adj.>	هدفمند
To do something on purpose ( deliberately ).	از قصد کاری را کردن
purpose-built <adj.>	شایسته
purpose-built <adj.>	درست
purpose-built <adj.>	کارکردی
what is the purpose of thislaw	مقصود از این قانون چیست
purpose-built <adj.>	قابل استفاده
purpose-built <adj.>	قابل اجرا
purpose-built <adj.>	عملی
purpose-built <adj.>	مناسب
purpose-built	تکمنظوره برایمنظوریخاص
serve one's purpose <idiom>	مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	مفید
purpose-built <adj.>	به درد بخور
purpose-built <adj.>	بدرد خور
purpose made	کالاهای خاص
purpose of the dam	منظور از سد
purpose of the dam	هدف سد
purpose-built <adj.>	دارای مزیت
purpose-built <adj.>	باصرفه
single purpose	تک منظوره
special purpose	یک منظوره
special purpose	خاص منظوره
special purpose	تک منظوره
crypt operating instructions	دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
deployment operating base	پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
aitcraft operating weight	وزن اصلی هواپیما
current operating allowance	سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
gate operating deck	سکوی مانور دریچه ها
gate operating platform	سکوی مانور دریچه ها
fleet operating base	پایگاه عملیاتی ناوگان
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
shortest operating time	کوتاهترین زمان عملیات
gate operating ring	حلقهورودیعملکننده
dual purpose gun	توپ دو کاره
special purpose computer	کامپیوتر تک منظوره کامپیوتر با منظور خاص
multi purpose vehicle	وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
I intend going on purpose ( deliberately ) .	قصد سفردارم
multi purpose machine	ماشین چند کاره
It this case , the purpose has been defeated .	دراین مورد نقض غرض شده است
multi-purpose ladder	نردبانچندمنظوره
breechblock operating lever assembly	سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
alternate escort operating base	پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
special purpose programming language	زبان برنامه نویسی تک منظوره
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly.	بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code	زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) .	امید وارم نظرتان را تأمین کند
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks]	یونیماک [حمل و نقل]
general	سرتیپ سرکرده
general	استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
general	کامپیوتری که قدرت پردازش آن روی برنامههای مختلفی اعمال میشود طبق دستورات نرم افزاری و سخت افزاری آن
in general	به طور کلی
general	سرتیپ
general	ژنرال ارتشبد
general	ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general	طبقه