Dictiornary-Farsi | give someone a piece of your mind | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
give someone a piece of your mind <idiom>	عصبانی شدن از کسی


Other Matches

I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .	اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Give me a call! or [Give me a ring!]	به من زنگ بزنید [بزن] !
piece	طغرا
piece	طغری
piece	مهره شطرنج
piece	سوار
to piece out	تیکه تیکه درست کردن
piece	قسمت
piece	پاره
piece	قبضه سلاح
piece	اسلحه گرم
piece	کمی
piece	قدری
piece	جورشدن
piece	جزء
to piece out	کردن
to piece out	دراز
three piece	سه پارچه
one-piece	لباسیکسره
three piece	سه تکه
three piece	درست شده از سه قسمت
of a piece with each other	ازسر هم همجنس یکدیگر
think piece	مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
say one's piece <idiom>	آشکارا نظر خودرا گفتن
piece of eight	دلاراسپانیولی
to piece together	بهم پیوستن
by the piece	بطورمقاطعه
by the piece	ازروی کار کرد
piece	ترکیب کردن
piece	وصله کردن
piece	یک تکه کردن
piece	قبضه توپ یا تفنگ
piece	تکه
piece	قطعه
piece	دانه
piece	مهره پارچه
piece	فقره
piece	نمایشنامه قسمت بخش
piece	عدد
piece	سکه نمونه
piece	قطعه ادبی یاموسیقی
Have you gone out of your mind ?	مگر بکله ات زده ؟
never mind	اهمیت ندهید
never mind	در بندش نباشید
to have in mind	در نظر داشتن
to be in one's right mind	دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
mind your p's and qs	در گفتار و کردار خود بهوش باشید
Are you out of your mind?	مگر عقلت کم است ( از دست دادی ) ؟
he is in his right mind	عقلش بجا است
mind	رای
mind	نیت
mind	نظر
they are all of one mind	هستند
never mind	چه برسد به
to be of the mind that ...	این عقیده [نظر] را دارند که ...
to mind somebody [something]	اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
to mind	مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
you must be out of your mind	مگر مغز تو دیگر درست کار نمی کند؟ [اصطلاح روزمره]
never mind <idiom>	نگران نباش
Mind you. <idiom>	خوب گوش بده ،توجه کن
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
have in mind <idiom>	فهمیدن
they are all of one mind	همه یکدل
mind	نگهداری کردن رسیدگی کردن به
mind	در نظر داشتن
mind	ذهن
it came to my mind	بخاطرم خطورکرد
mind	فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind	فکر
i am not of his mind	نیستم
i am not of his mind	با او هم عقیده
mind	خیال
mind	مغز فهم
mind	خاطر
mind	تصمیم داشتن
mind	اعتناء کردن به حذر کردن از
mind	موافبت کردن ملتفت بودن
mind	تذکر دادن مراقب بودن
piece dye	بطوریکپارچه رنگ کردن
swivel piece	مدور لنگر
to piece a garment	تیکه سر جامهای دادن
piece de resistance	کارپر اهمیت
head piece	قسمت بالا
head piece	سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
piece de resistance	فقره برجسته
ridge piece	کش بالای شیروانی
piece de resistance	امر مهم
speak one's piece <idiom>	فکر کسی را خواندن
to piece a rope	تیکه سر طناب دادن
piece de resistance	خوراک اصلی
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece part	قطعه یک پارچه
reference piece	توپ مبنا
piece mark	شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece goods	کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
to pick to piece	پاره پاره کردن
to pick to piece	سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
piece deresistance	مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece deresistance	بخش عمده خوراک
swivel piece	مدور دو راه
piece of cake <idiom>	آسان
There is one piece missing.	یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
head piece	ادراک ادم باهوش
head piece	هوش
one-piece suit	لباسیکسره
one-piece coverall	پوششیکتکه
middle piece	قطعهمیانی
end piece	انتهایدم
crotch piece	فاق
corbel piece	قسمتپیشآمده
fowling piece	تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
light piece	سوار سبک شطرنج
knee piece	زانو بند
kiching piece	میخ چوبی بزرگ
he gave me a piece of a	پندی بمن داد
he gave me a piece of a	مشورای بمن داد
to piece a garment	جامهای را با تیکه بزرگترکردن
toe piece	مهرهرویپنجه
toe-piece	قسمتجلویی
museum piece	قدیمی غیرعادی
head piece	ارایش
sea piece	نقاشی منظره دریا
head piece	سرصفحه
nose piece	قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
night piece	دورنمای شب
to stub a piece	از کنده یاریشه پاک کردن
test piece	نمونه ازمایشی
end-piece	قطعهیانتهایی
service of the piece	مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
tail piece	زه گیر ارایش ته فصل
mantel piece	گچبری دور بخاری
party piece	قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
tail piece	سیم گر
head piece	کلاه
museum piece	تکه موزه
[piece of ] advice	آگاهی
base piece	مقر
base piece	پایه پایه استقرار
base piece	قنداق
base piece	قبضه مبنا
base piece	توپ مبنا
base piece	توپ اصلی
artillery piece	جنگ افزارتوپخانه
battle piece	تصویرجنگ
chimney piece	ارایش روی بخاری
chimney piece	پیش بخاری
base piece	کف
center piece	میانه
center piece	قسمت میانی اسباب روی میز
[piece of ] advice	مشورت
time-piece	ساعت
piece workers	مقاطعه چی ها
artillery piece	قبضه توپخانه
adaptor piece	حلقه اتصال
a piece of advice	یک راهنمایی
piece-workers	مقاطعه کار ها
piece-workers	مقاطعه چی ها
piece workers	پیمانکار ها
piece-workers	پیمانکار ها
piece workers	مقاطعه کار ها
set piece	قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
piece worker	مقاطعه چی
piece-worker	مقاطعه چی
piece worker	پیمانکار
pole piece	قطبک
test piece	نمونه ازمایش
piece-worker	مقاطعه کار
piece worker	مقاطعه کار
piece-worker	پیمانکار
fowling piece	تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
altar-piece	پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
ashlar-piece	سنگ بنا
chimney-piece	آذین شومینه
corbel-piece	بالشتک
fowling piece	تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fowling piece	تفنگ ساچمه زنی
dragging-piece	[مهار تیر شیروانی نبش]
flower piece	گل کاری
flower piece	ارایش گل
abutment-piece	تیر کف
pocket piece	سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pinned piece	اچمز
piece parts	قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
test piece	توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
time-piece	زمان
piece of writing	مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
wreckage piece	تکه اتلاف
wreckage piece	تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece	تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
piece work	کار قطعهای
flower piece	تصویرگل
a piece of information	یک تکه اطلاع
field piece	توپ صحرائی
facr piece	قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
eye piece	عدسی سر دوربین
form-piece	[تکه های سنگ در مشبک کاری]
contact piece	کنتاکت
[piece of ] advice	اندرز