English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
glass dust خرده شیشه
Other Matches
dust گرد گوگرد
dust گرد
dust-up جنگ و دعوا
in the dust مرده
in the dust زیر خاک
dust-up بگومگو
dust-up شکر آب
in the dust درخاک
to let the saw dust out of پوچی یا بی اساسی
to let the saw dust out of را ثابت کردن
to let the saw dust out of رسوا کردن
dust well گرد چال
dust ارد
dust تراب
saw dust خاک اره
dust گردگیری کردن گردگرفتن از
to f. away the dust گردگیری کردن
dust خاک
dust گرد وخاک
dust غبار
dust خاکه ذره
dust ریختن پاشیدن
to bite the dust افتادن
humbled to the dust باخاک برابر
stone dust گرد سنگ
stone dust خاک سنگ
saw dust concrete بتن خاک اره
raise a dust گرد و خاک بلند کردن
raise a dust داد و بیداد کردن
interstellar dust غبار بین- ستارهای
furnace dust بخار کوره
flying dust گرد
dust collector گردگیر
dust colour خاکی
dust cover سرپوش غبارگیر
dust exhaust تخلیه گرد و خاک
dust laden خاک گرفتگی
dust devil تنوره دیو
dust mask خاک گیر
dust removal تخلیه گرد و خاک
dust removal گرد گیری
dust laden تجمع گرد وغبار
dust respirator ماسک تنفسی
dust respirator ماسک ضد گردو غبار
dust separation جداسازی گرد و غبار
dust tight خاک بند
flue dust بخار گاز
dust collector جمع کننده گرد و خاک
to bite the dust مردن
to shake off the dust گردگیری گردن
to shake off the dust گرد گرفتن
to shake off the dust تکاندن
zinc dust گرد روی
dust-ups جنگ و دعوا
dust-ups شکر آب
dust-ups بگومگو
gold dust گرد طلا
to blow up dust گرد و خاک به پا کردن
gold dust خاک طلادار
dust receiver مخزنگردوخاک
When the dust settles. وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
dust color رنگ خاکی
to raise dust گرد و خاک به پا کردن
to raise a dust اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to raise a dust شلوق کردن
to dust one's jacket کسیرازدن
to dust one;s jacket کسیراچوب زدن
to dust one;s jacket کسیراکتک زدن
to dust the coat of کتک زدن
to kick up dust خاک بلندکردن
to kick up dust خاک راه انداختن
to kiss the dust پست شدن
to kiss the dust باخاک یکسان شدن
to kiss the dust به خواری وپستی تن دادن
to kiss the dust کشته شدن
to lick the dust بزمین خوردن
to make a dust گردو خاک بلند کردن
to make a dust گردکردن
to make a dust هایهوکردن
to raise a dust گردوخاک بلندکردن
dust-jackets کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust arrester گرد گیر
dust jacket کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket جلد کاغذی روی کتاب
dust-covers کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust گرد پریان
dust-covers جلد کاغذی روی کتاب
dust arrester واحد گردگیری
dust-jacket کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket جلد کاغذی روی کتاب
cosmic dust غبار کیهانی
dust-jackets جلد کاغذی روی کتاب
diamond dust خرده یاسوده الماس
dust brush گردپاک کن
dust bin خاکدان
dust coal خاک ذغال
dust coat لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust catcher گردگیر کوره بلند
dust collection گردگیری
dust collection غبارگیری
dust bin خاکروبه دان
dust brush گردگیر
coal dust خاکه زغال
dust brand سخن زشت
dust brand لکهای ازدوده
dust brand دوده
dust box گردپاش
dust bowl شن روان
The dust was laid ( settled ) . گرد وخاک نشست
dust cloud theory نظریه غباری
To snake the dust off the carpet. خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
sandstorm or dust storm طوفانخاکوشن
the dust panned out pootly ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
coal dust firing اشتعال گردی
dust collection equipment وسایل گردگیری
Dust has accumulated [settled] on the chairs. روی صندلی ها خاک نشسته
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
glass گیلاس جام
glass استکان
glass ایینه شیشه دوربین
glass صیقلی کردن
glass عینک دار کردن شیشهای کردن
glass شیشه گرفتن
glass عینک
glass شیشه ذره بین عدسی
glass الت شیشهای
glass دستگاه بارومتر
glass دستگاه ارتفاع سنج دوربین
to f. glass شیشه گری کردن
glass زجاج
looking glass self خود ایینهای
looking glass اینه
looking glass ایینه
looking-glass ائینه
glass عدسی
glass لیوان
glass ابگینه
glass لیوان یخ
glass شیشه
glass شیشه الات
burning glass ذره بین
tempered glass شیشه ابداده
cocktail glass لیوانمخصوصمشروب
bell glass مردنگی
crown glass شیشه پنجره [در قرن نوزدهم انگلیس]
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
plate glass شیشه لوحی
magnifying glass ذره بین
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
stined glass شیشه رنگی
burning glass عینک جوشکاری
security glass شیشه ایمنی
security glass شیشه نشکن
sheet glass شیشه جام
sheet glass شیشه ورقی
sight glass شیشه مرئی
soluble glass سدیم سیلیکات
soluble glass شیشه مایع
spun glass شیشه تاب خورده
spun glass شیشه مذاب الیاف مانند
spun glass شیشه ریسیده
spy glass تلسکپ یادوربین کوچک
There is a glass missing. یک لیوان کم است.
a glass of water یک لیوان آب
glass fibre فایبرگلاس
stained glass شیشه کاری منقوش
glass cover پوشششیشهای
stained glass شیشه بندی منقوش
cut glass بلور کریستال
watch glass شیشه ساعت
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
water glass لیوان اب
water glass شیشه مایع
weather glass هواسنج میزان الهوا
wire glass شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
beer glass لیوانآبجو
bordeaux glass گیلاسمخصوصشرابفرانسوی
brandy glass گیلاسکنیاک
port glass جام شرابقرمزوشیرینپرتقالی
liqueur glass جام لیکور
hock glass جام پایهبلند
glass sphere گویشیشهای
glass slide اسلایدشیشهای
glass roof سقفشیشهای
glass dome برآمدگیشیشهای
granulated glass شیشه دان دان
champagne glass گیلاسگردشامپاین
burgundy glass بورگندی
burgundy glass لیوان
wired glass شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
cast glass شیشه جام ریختگی
glass paper کاغذ گلاسه
glass kiln کوره شیشه گری
glass jaw بوکسوراسیب پذیر
glass jaw ارواره شیشهای
glass house گلخانه
glass fibers الیاف شیشه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com