English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English Persian
glue stick چسبپمادی
Other Matches
glue چسب
glue سریش
glue چسباندن چسبیدن
glue سریشم
glue چسبیدن
glue سریشم زدن سیمان کردن سریش سریشم
to glue on [to] چسباندن [روی چیزی]
glue چسب مایع
mixed glue چسب ترکیبی
mixed glue چسب مخلوط
fish glue سریش ماهی
animal glue چسب سریش
animal glue سریشم از انساج حیوان
animal glue چسب
bone glue سریشم استخوانی
cold glue چسب سرد
glue sniffing بو کردن برخی از انواع چسب
fish glue [isinglass] چسب سریش
synthetic resin glue چسب صمغ مصنوعی
non-stick ناچسبنده
non-stick تفلون
non-stick نچسب
non-stick ته لیز
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up گردن فرازی کردن
non-stick ناچسبان
he wants the stick چوب میخواهد
to stick up تندنوشتن
to stick up مقاومت کردن
to stick up for دفاع کردن از
to stick up for پشتی کردن
stick around درنگ کردن
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last برشته خود بجسبد
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick-on چسبنده چسبناک
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick out اصرار کردن
stick out پیش امدگی داشتن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stick with <idiom> ماندن با
stick out جلو امدن
stick out متحمل شدن
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick چسبیدن
stick وقفه
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick گروه پرنده
stick چوب بازی
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick تخته موج سواری شلاق
stick تردیدکردن
stick چسباندن
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick فرورفتن
stick گیر کردن گیر افتادن
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick الصاق کردن چوب
stick عصا
stick وضع چسبندگی
stick چسبناک
stick الصاق تاخیر
stick چوب بازی هاکی
stick چماق
stick-up برجستگی داشتن
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up برجستگی داشتن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
stick shifts دندهی دستی
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
pogo stick چوب پای فنردار
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
yard stick خط کش [ابزار]
shooting stick صندلی عصایی
stick shift دسته دنده
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
gear stick دسته دنده اتومبیل
joss stick چوب جاس
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
stick out a mile مثل روز روشن بودن
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
player's stick چوببازیکنهاکی
quadruped stick عصایچهارپایه
shed stick چوبنخ
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
stick umbrella چتردستهچوبی
French stick قرصدراز نازک نان
ortho-stick عصایهدایتگر
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
stick eraser چوبپاککن
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
stick shift دندهی دستی
English stick عصایانگلیسی
folding stick چسبدوطرفه
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
stick-in-the-muds بیعرضه
composing stick قالب حروف چینی
stick-in-the-mud طفره رو
stick in the mud بیعرضه
dipper stick کاسه بیل
filter stick لوله صافی دار
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick سنبه تفنگ
stick-in-the-mud بیعرضه
gun stick میل سمبه تفنگ
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
stick in the mud محافظه کار
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
buff stick چوبیکه چرم
stick-in-the-muds طفره رو
stick-in-the-muds ادم کند
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
stick-in-the-muds محافظه کار
broom stick دسته جاروب
stick-in-the-mud محافظه کار
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups برجستگی داشتن
walking stick عصا
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud ادم کند
walking stick چوبدستی
walking stick حشره راست بال امریکایی
stick in the mud ادم عقب مانده
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush قلم مو
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
stick plane رنده میله دار
stick plane رنده با تیغه گرد
stick to the point از موضوع خارج نشوید
stick to your work بکار خود مشغول باشید
swagger stick چوب دستی کوچک
swagger stick باتون
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to stick in ones gizzard ناگواربودن
to stick in the throat درگلوگیرکردن
size stick قالب اندازه گیری
size stick الت اندازه گیری پا
stick in the mud ادم کند
stick in the mud طفره رو
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
ingot stick شمشه
job stick دسته بازی
job stick سکان هدایت دسته فرمان
night stick باتون
night stick چوب باتون
polo stick چوگان
folding meter stick خط کش [ابزار]
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
short end (of the stick) <idiom> غیر منصفانه
controlled stick steering دسته دنده خودکار
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
The stamp doesnt stick. این تمبر نمی چسبد
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
stick and ball model الگوی گلوله و میله
double meter stick [American] متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
double meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
folding meter stick [American] خط کش جیبی [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش جیبی [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com