English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English Persian
goal judge داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
Other Matches
judge فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge داوری کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge دادرس
judge خبره
judge حاکم
judge قاضی
judge کارشناس
To go alone to the judge . <proverb> تنها به قاضى رفتن.
judge قضاوت کردن
judge داور
judge قاضی دادرس
judge داوری کردن فتوی دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
puisne judge قاضی پایین رتبه دادرس جز
patrol judge داور برج طول مسیر اسبدوانی
paddock judge داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
judge by appearances حکم به فاهر کردن
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
judge advocate اقامه کننده دعوی
judge advocate وکیل مدافع
judge advocate قاضی عسکر
impeachment of a judge رد دادرس
ground judge داور زمین شمشیربازی
judge advocate ضابط دادگستری
puisne judge دارو جز
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
turning judge داوربرگشت
line judge خطداوری
net judge داورتور
service judge داورسرویس
side judge راهعبورجانبی
stroke judge حرکتتوام بادستوپایحرفهای
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
Judge not , that ye be not judged. <proverb> قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
judge's stand جایگاهداوری
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
placing judge داور خط پایان
field judge داور میدان
back judge داور در محوطه دفاعی
net cord judge داور تور
judge made law نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
judge advocate general رئیس دادگاه نظامی
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
personal knowledge of the judge علم قاضی
foot fault judge کمک داور
can not judge a book by its cover <idiom> [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
goal گل [ورزش]
goal هدف
goal گل
in goal دروازه بان
goal third گلسوم
goal گل زدن هدفی در پیش داشتن
goal دروازه
goal مقصد
goal دروازه بان
own goal گل به دروازه خودی
keep goal دروازه بانی
goal 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal هدف کلی
People tend to judge by appearances . عقل مردم به چشمشان است
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
goal tender دروازه بان
goal circle محدودهگل
goal defence دفاعگل
touch in goal محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
goal shooter گلزن
drop a goal ضربه زدن بر فراز دروازه
goal attack گلزن
goal difference تفاضلگلدرفوتبال
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
goal-oriented <adj.> هدف دار
goal-oriented <adj.> مقصد گرا
goal-oriented <adj.> هدف گرا
to miss the goal به گل نزدن [ورزش]
goal scorer گلزن [ورزش]
To score a goal . گل زدن ( درفوتبال وغیره )
to make a goal توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
goal crease محوطه دروازه
goal mouth دهانه دروازه
goal object شیئی هدف
goal oriented مقصد گرا
goal oriented هدف گرا
goal posts پایههای دروازه
goal programming برنامه ریزی ارمانی
goal tending خطای اثر گذاردن روی توپ حلقه
goal throw پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
goal light چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
goal kick شوت بسوی دروازه
goal crease نیمدایره جلودروازه لاکراس
goal directed هدف گرا
goal games بازیهای دروازه دار
goal gradient شیب هدف
goal average گل شماری
goal average گل اواژ
goal box جعبه هدف
goal kick ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
goal umpire دروازه بان واترپولو
goal area منطقه دروازه
tend goal دروازه بانی
goal keeper دروازه بان
to attain ones goal بمقصد
penalty goal پنالتی گل شده
to attain ones goal خودرسیدن
mallet goal نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
drop goal رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
dropped goal رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
to attain ones goal بارزوی خودنائل شدن
to make a goal یک بازی بردن
field goal رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
field goal گل
field goal گل از راه دور
tend goal حفظ دروازه
The judge remained an honest man all his life . قاضی تمام عمرش درستکار ماند
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
to rifle the ball into the goal با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
goal line referee داورخطگل
shot direct at goal شوت مستقیم به دروازه
high goal polo چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
changing the goal keeper تعویض دروازه بان
goal predicates blackness زغال از سیاهی خبر میدهد
goal area line خط دروازه
goal keeper line خط دروازه بان
fractional antedating goal response خرده پاسخ انتظار هدف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com