Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (2 milliseconds)
English
Persian
goal-oriented
<adj.>
هدف گرا
goal-oriented
<adj.>
مقصد گرا
goal-oriented
<adj.>
هدف دار
Other Matches
goal oriented
مقصد گرا
goal oriented
هدف گرا
oriented
جهت دار
oriented
گرویده
oriented
متمایل به
problem oriented
مسئله گرا
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
procedure oriented
رویه گرا
sense oriented
حس گرا
software oriented
نرم افزارگرا
task oriented
تکلیف گرا
motor oriented
حرکت گرا
object oriented
استفاده میکند
object oriented
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
machine oriented
ماشین گرا
market oriented
بازاری
market oriented
در جهت بازار
object oriented
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
transaction oriented
تراکنش گر
computer oriented
کامپیوتر گرا
target-oriented
<adj.>
هدف گرا
application oriented
کاربرد گرا
target-oriented
<adj.>
هدف دار
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
byte oriented
لقمه گرا
target-oriented
<adj.>
مقصد گرا
transaction oriented processing
پردازش تغییرگرا
human oriented language
زبان ارایش یافته بشری
user oriented language
زبان استفاده کننده گرا
machine oriented language
زبان ماشین گرا
magazines computer oriented
مجلات کامپیوتری
procedure oriented language
زبان رویه گرا
word oriented computer
کامپیوتر کلمه گرا
problem oriented language
زبان باگرایش مسئله
problem oriented language
زبان مسئله گرا
object oriented programming
برنامه نویسی مقصود گرا
object oriented graphics
نگاره سازی موضوعی
computer oriented language
زبان کامپیوترگرا
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
competition oriented pricing
قیمت گذاری رقابت امیز
character oriented protocol
پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
application oriented language
زبان کاربردی
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
record oriented database management
برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
goal
دروازه
in goal
دروازه بان
own goal
گل به دروازه خودی
goal
گل
[ورزش]
goal third
گلسوم
goal
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal
گل
keep goal
دروازه بانی
goal
دروازه بان
goal
مقصد
goal
هدف
goal
هدف کلی
goal
گل زدن هدفی در پیش داشتن
table oriented database management progr
برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
to make a goal
توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
goal attack
گلزن
goal circle
محدودهگل
goal object
شیئی هدف
goal defence
دفاعگل
goal area
منطقه دروازه
goal scorer
گلزن
[ورزش]
goal tender
دروازه بان
To score a goal .
گل زدن ( درفوتبال وغیره )
goal difference
تفاضلگلدرفوتبال
goal shooter
گلزن
to make a goal
یک بازی بردن
to attain ones goal
بارزوی خودنائل شدن
goal posts
پایههای دروازه
goal box
جعبه هدف
goal crease
محوطه دروازه
goal crease
نیمدایره جلودروازه لاکراس
goal directed
هدف گرا
goal games
بازیهای دروازه دار
goal gradient
شیب هدف
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
mallet goal
نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
goal kick
ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
goal kick
شوت بسوی دروازه
goal light
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
goal umpire
دروازه بان واترپولو
goal throw
پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
goal mouth
دهانه دروازه
goal tending
خطای اثر گذاردن روی توپ حلقه
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
goal average
گل شماری
goal average
گل اواژ
tend goal
دروازه بانی
drop goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
tend goal
حفظ دروازه
dropped goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
to attain ones goal
بمقصد
field goal
گل از راه دور
field goal
گل
field goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
to attain ones goal
خودرسیدن
penalty goal
پنالتی گل شده
goal keeper
دروازه بان
drop a goal
ضربه زدن بر فراز دروازه
goal predicates blackness
زغال از سیاهی خبر میدهد
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
high goal polo
چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
shot direct at goal
شوت مستقیم به دروازه
changing the goal keeper
تعویض دروازه بان
goal keeper line
خط دروازه بان
goal area line
خط دروازه
goal line referee
داورخطگل
fractional antedating goal response
خرده پاسخ انتظار هدف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com