Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
gold import point
نقطه ورود طلا
gold import point
حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
gold import point
طلای خالص به فروشنده میدهد
Other Matches
gold export point
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
import
واردا ت
import
کالای رسیده
import
اهمیت داشتن
import
تسخیرکردن
import
باپیروزی بدست امدن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
import
به کشور اوردن افهار کردن
import
وارد کردن
import
کالای وارده
import
واردات
import
ورود
import
بردن محصولات به کشوری برای فروش
import
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
عمل وارد کردن
import
مفهوم ورود
import
بازیگر خارجی تیم
import licences
جوازهای واردات
import licences
مجوزهای واردات
import licences
پروانههای واردات
import quota
سهمیه وارداتی
import quotas
سهمیه وارداتی
import quotas
محدودیت کمی واردات
import restriction
محدودیت واردات
import restrictions
محدودیتهای واردات ممانعتهای واردات
import surcharge
حقوق واردات مازاد
import licence
جواز واردات
import intensive
واردات پر
import and export
واردات و صادرات
the import of which is prohibited
ان کالا ممنوع الورود است
volume of import
حجم واردات
data import
ورود داده
propensity to import
گرایش به واردات
import duties
حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
import duties
گمرک اجناس وارداتی
import duty
حقوق واردات
import surcharge
حقوق گمرکی اضافه
import charge
حقوق واردات
import documents
اسناد واردات
import tariff
حقوق واردات
import charge
هزینه واردات
import tariff
هزینه واردات
import charge
تعرفه واردات
import tariff
تعرفه واردات
marginal propensity to import
میل نهائی به واردات
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
export import bank
بانک صادرات واردات
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
gold
طلا
gold
دایره مرکزی هدف
Gold
<adv.>
<noun>
رنگ طلائی
gold
سکه زر
gold
زر
gold
پول
gold
ثروت رنگ زرد طلایی
gold
اندود زرد نخ زری
gold
جامه زری
gold
چشم گاومیش
gold
Au :symb
gold contacts
اتصالات الکتریکی
gold cloth
زری
gold cloth
زربفت
as good as gold
<idiom>
مثل یک تکه جواهر
gold bug
سوسک طلایی
gold fish
ماهی طلایی
gold fish
ماهی قرمز
gold washing
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
gold contacts
که با طلا پوشیده شده اند تا مقاومت الکتریکی را افزایش دهند
gold crisis
بحران طلا
fool's gold
سولفور اهن
fool's gold
پیریت
inlaid with gold
طلا کوب
inlaid with gold
زرکوب
gold digger
جوینده طلا
gold digger
زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
gold beetle
سوسک طلایی
gold beating
زرورق سازی
gold dust
خاک طلادار
to dig gold
زرکندن
to dig gold
زردراوردن
to prospect for gold
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
dutch gold
زرورق بدل
paper gold
طلای کاغذی
paper gold
منظور حق برداشت مخصوص است
gold-rimmed
آنچهلبهوقالبطلاداشتهباشد
gold-plated
آبطلا دادهشده - طلااندودشده
white gold
الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
heart of gold
<idiom>
شخصیت بخشنده داشتن
the name of the unit of gold
دینار
All that glitters is not gold .
<proverb>
هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
gold beating
زرکوبی
gold beater
زرورق ساز
gold bar
شمش طلا
gold amalgam
جیوه امیخته بازر
gold carats f.
زرهیجده عیار
gold washer
کسیکه خاک زرداررابرای زرجویی میشوید لاوک خاکشویی
gold washer
خاکشو
gold tisane
زربفت
gold tisane
زر بافت
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
gold dust
گرد طلا
gold standard
واحد طلا
gold standard
نظام پایه طلا
gold palm
نوعی نشان جنگی
gold or silver
گلابتون
gold standards
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
gold mining
استخراج طلا
gold market
بازار طلا
gold thread
گلابتون زر
gold leaf
زرورق نازک
gold palm
نشان شرکت در جنگهای ازادی امریکا
gold standard
نظام پولی طلا
red gold
زر
gold solder
لحیم طلا
gold reserve
اندوخته طلا
gold refinery
واحد تصفیه طلا
gold pool
صندوق مشترک طلا
gold standard
پایه طلا
gold refining
تصفیه طلا
gold parting
تصفیه طلا
gold parity
برابری طلا
red gold
پول
inlaid with gold
زرنشان
gold embroidery
زردوزی
gold flow
جریان طلا
gold flow
انتقال طلا
gold filled
دارای روکش طلا
gold foil
ورقه زر
gold leaf
ورقه طلای نازک
gold foil
زرورق کلفت
ingot gold
شمش طلا
gold field
ناحیه زرخیز
gold fever
اتش حرص که درجویندگان زرافروخته میشود
gold standards
سیستم پشتوانه طلا
ingot of gold
شمش طلا
gold fever
حرص زرجویی
gold medal
مدال طلا
gold medals
مدال طلا
gold and silver plant
حشیشه القمر
gold backing system
نظام پایه طلا
gold backing system
نظام پشتوانه طلا
rolled gold bracelet
دست بند طلایی
[غلتیده ]
gold worked steel
فولاد اصلاح شده
My gold ring is in pawn.
انگشتر طلایم درگرو است
to alloy gold with copper
امیختن
to alloy gold with copper
عیارزدن
The gold market is booming .
بازار طلااینروزها گرم است
to alloy gold with copper
بارزدن
gold bullion standard
پایه شمش طلا
silver inwrought with gold
سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
gold bullion standard
پایه طلای غیر مسکوک
international gold standard
پایه طلای بین المللی
gold currency system
نظام پولی طلا
gold exchange standard
پایه ارز طلا
gold leaf electroscope
الکتروسکپ با برگههای طلا
gold lace
[braids]
گلابتون
[نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
gold oak leaf
برگ خرما
the streets are paved with gold
<idiom>
از در و دیوار شهر پول می بارد
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
full bodied gold coin
سکه طلای تمام عیار
the morning hour has gold in its mouth
<proverb>
سحرخیز باش تا کامروا باشی
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point
مناسب
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
مربوط بموضوع
to the point
بجا
off the point
بطور نامربوط
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
zero point
نقطه صفر
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
in point
بجا
in point
در خور
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
not to the point
خارج از موضوع
not to point
پرت بیجا
on the point of going
در شرف رفتن
not to point
بیرون از موضوع
point to point
نقطه به نقطه
three point
فن 3 امتیازی کشتی
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
near point
نقطه نزدیک
point four
اصل چهار
far point
برد بینایی
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
to come to a point
بنوک رسیدن
to come to a point
باریک شدن
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
اشاره کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
The point is that…
چیزی که هست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com