Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
golden ratio
نسبت طلایی
[ریاضی]
golden ratio
عدد فی
[ریاضی]
Other Matches
golden
طلایی
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
golden mean
میانه روی
the golden
کلید زریاسیم
the golden
رشوه
golden a
عصرطلایی
the golden
پاره
golden
درخشنده
golden
طلائی
golden
اعلا
golden
زرین
golden syrup
شربتشیرین زردرنگوچسبناک
golden color
رنگ طلائی
golden handshake
دستخوش بازنشستگی
golden handshakes
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden retriever
سگ شکاری طلایی رنگ دورگه
golden handshakes
دستخوش بازنشستگی
Silence is golden .
<proverb>
سکوت علامت رضا است.
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
golden jubilee
جشنسالگردپنجاهم
golden handshake
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden age
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden age
دوران رونق و رفاه
golden age
عصر ترقی و تعالی
golden age
عصر طلایی
golden age
وابسته به مردمان عصر طلایی
golden ages
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
عصر ترقی و تعالی
the golden round
تاج زرین
golden ages
وابسته به مردمان عصر طلایی
golden ages
عصر طلایی
golden leaf
زرورق
golden rain
یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
golden rule
قاعده زرین
Golden House
[سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
golden horde
سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
golden shoe
کفش طلایی
golden gate
پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
golden section
برش زرین
golden ages
دوران رونق و رفاه
golden eagle
سکه ده دلاری زر
golden rain
آتش باران
golden rim
تاج
Golden rectangle
پایه های چهارگوش
golden rules
قاعده زرین
golden weddings
جشن پنجاهمین سال عروسی
golden wedding
جشن پنجاهمین سال عروسی
golden key
کلیدزرین
golden shoe
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
golden eagle
یکجوردال یاعقاب بسیارنیرومند
hair of golden wire
گیسوان طلایی
kill the goose that layed the golden egg
<idiom>
از بین بردن چیز با ارزش
one to zero ratio
نرخ بین نوسان خروجی دودویی یک و صفر
f ratio
بهر اف
t ratio
نسبت تی
t ratio
بهر تی
in the ratio of
به نسبت
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
ضریب
ratio
بهر
ratio
نسبت
ratio
نسبیت
ratio
نسبت معین وثابت
ratio
قسمت
ratio
سهم
operating ratio
نسبت عملیاتی
poisson's ratio
در چندی پواسون
price ratio
نسبت قیمت
probability ratio
بهر احتمال
magnification ratio
ضریب تقویت
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
magnification ratio
ضریب بزرگنمایی
mobility ratio
نسبت تحرک
moduler ratio
نسبت مدول الاستیسیته ارماتور به مدول الاستیسیته بتن
mole ratio
نسبت مولی
liquidity ratio
ضریب نقدینگی
operating ratio
نسبت کارکرد موتور یا ناو
liquidity ratio
نسبتهای نقدینگی
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
likelihood ratio
بهر درست نمایی
operating ratio
نرخ عملیاتی
poisson's ratio
ضریب پواسون
progressive ratio
نسبت تصاعدی
ratio correlation
همبستگی نسبتی
ratio decidendi
مبنای اصلی تصمیم
strength ratio
نسبت استحکام
stress ratio
نسبت تنش
success ratio
بهر موفقیت
transformation ratio
نسبت تبدیل
transmission ratio
نسبت تبدیل جعبه دنده
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
velocity ratio
نسبت سرعت
viscosity ratio
نسبت گرانروی
void ratio
درجه تخلخل
void ratio
نسبت منفذها
voids ratio
اندیس تهیگاهها
voltage ratio
نسبت ولتاژ
settlement ratio
نسبت نشست
weight ratio
نسبت وزن
work ratio
نسبت کار به استراحت
slenderness ratio
ضریب رعنائی
shunt ratio
نسبت شنت
ratio decidendi
مستنداصلی رای
ratio detector
اشکارساز نسبت
ratio estimation
براور نسبتی
ratio of transformer
نسبت مبدل
transformer ratio
نسبت مبدل
ratio print
عکس بزرگ شده یا کوچک شده به مقیاس معین عکس معادل
ratio schedule
مقیاس نسبتی
recycle ratio
نسبت بازگردانی
recycling ratio
نسبت بازگردانی
reduction ratio
نسبت کاهش
reduction ratio
ضریب تقلیل
saving ratio
نسبت پس انداز
selection ratio
نسبت گزینش
selection ratio
بهر گزینش
sensitivity ratio
نسبت حساسیت
sex ratio
بهر جنسیت
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
compression ratio
ضریب تراکم
cut off ratio
حداقل نرخ قابل قبول
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
deposit ratio
نسبت سپرده
aspect ratio
نسبت دید
distribution ratio
نسبت توزیع
aspect ratio
نسبت تصویر
aspect ratio
نسبت طول به عرض یا وترمتوسط بال
feedback ratio
نسبت فیدبک
feedback ratio
نسبت پس خوراند
aspect ratio
نسبت صفحه
cantilever ratio
نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
current ratio
وضعیت فعلی
compression ratio
ضریب ترکم
compression ratio
نسبت تراکم
concentration ratio
نسبت تمرکز
cash ratio
نسبت نقدینگی
concentration ratio
نرخ تمرکز
contact ratio
نسبت تماس
contraction ratio
نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
control ratio
نسبت فرمان
correlation ratio
بهر همبستگی
correlation ratio
نسبت همبستگی
critical ratio
بهر شاخص
current ratio
نسبت جاری
fineness ratio
نسبت فرافت
ionic ratio
نسبت یونی
image ratio
نسبت تصویر
inverse ratio
نسبت معکوس
inflow ratio
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
abundance ratio
فراوانی
impluse ratio
نسبت ایمپولز
impedance ratio
نسبت امپدانس
impedance ratio
نسبت مقاومت فاهری
abundance ratio
نسبت فراوانی
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
error ratio
نسبت خطا
absorption ratio
ضریب درآشامی
absorption ratio
نسبت جذب
age ratio
بهر سنی
activity ratio
نسبت فعالیت
hit ratio
نسبت اصابت
gear ratio
نسبت چره دنده ها
gear ratio
نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
absorption ratio
ضریب جذب
glide ratio
نسبت سریدن
glide ratio
نسبت مسافت طی شده به هرپای فرود با هواپیمای بی موتور
impluse ratio
نسبت ضربه
voltage ratio of transformer
نسبت ولت مبدل
acid test ratio
تناسب درجه نقدینگی
wage profit ratio
نسبت دستمزد به سود
capital output ratio
ضریب سرمایه گذاری
aggregate cement ratio
نسبت مواد سنگی به سیمان
acid test ratio
ضریب قدرت پرداخت
air space ratio
درجه تهویه خاک
benefit cost ratio
نسبت فایده به هزینه
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
california bearing ratio
توان باربری نسبی کالیفرنیا
capital job ratio
نسبت سرمایه به شغل
capital labor ratio
نسبت سرمایه به کار
california bearing ratio
اندیس مقاومت کالیفرنی نمایه کالیفرنی
ratio of capital to labor
نسبت سرمایه به کار
capital output ratio
نسبت سرمایه به تولید
air/fuel ratio
نسبت هوا به سوخت
charge mass ratio
نسبت بار به جرم
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
ratio of specific heats
نسبت گرمایی ویژه
ratio of capital to output
نسبت سرمایه به تولید
fission to yield ratio
بازده اتمی
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
fixed ratio schedule
برنامه نسبتی ثابت
gear transmission ratio
نسبت دنده گیربکس
power to weight ratio
نسبت وزن اتومبیل به نیروی اسب ان
nozzle expasion ratio
نسبت واگرایی نازل
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
labor capital ratio
نسبت کار به سرمایه
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
engine pressure ratio
نسبت فشار موتور
secondary emission ratio
شدت صدور ثانوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com