English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
golden rules قاعده زرین
Other Matches
rules قواعد بازی
the golden پاره
the golden کلید زریاسیم
the golden رشوه
b rules قواعدی در یک سیستم تولید به عقب
to use these rules از این قاعده ها استفاده کردن
to r against the rules بقوانین پشت پا زدن
under these rules بموجب این قوانین
golden mean میانه روی
golden mean برکناری از افراط و تفریط
golden a عصرطلایی
rules روش آزمایش پیام ورودی برای وضعیتهای خاص
rules وعملیات روی آنها
golden طلایی
golden زرین
golden اعلا
golden درخشنده
golden طلائی
golden age عصر ترقی و تعالی
golden age عصر طلایی
golden age وابسته به مردمان عصر طلایی
golden age دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages دوران رونق و رفاه
golden ages دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
transformational rules مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
rules of the roads قوانین دریانوردی
rules of the roads قوانین راه
selection rules قواعد گزینش
standing rules نظامات
standing rules مقر ره
standing rules مقر رات
golden age دوران رونق و رفاه
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
the golden round تاج زرین
golden ages عصر ترقی و تعالی
golden ages عصر طلایی
golden color رنگ طلائی
Golden House [سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
Golden rectangle پایه های چهارگوش
pocket rules خط کش های جیبی [ابزار]
pocket rules خط کش های تاشو [ابزار]
the rules of protocol قوانین قرارداد [صورت جلسه کنفرانس]
golden ratio نسبت طلایی [ریاضی]
golden ratio عدد فی [ریاضی]
Silence is golden . <proverb> سکوت علامت رضا است.
golden ages وابسته به مردمان عصر طلایی
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshake دستخوش بازنشستگی
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes دستخوش بازنشستگی
golden jubilee جشنسالگردپنجاهم
golden syrup شربتشیرین زردرنگوچسبناک
ground rules قوانینپایهایواساسی
golden opportunity <idiom> موقعیت طلایی وعالی
rules of road قوانین بین المللی عبور ومرور دریایی
golden rule قاعده زرین
competition rules قوانین رقابت
fleming's rules قواعد فلمینگ
fundamental rules قواعدیاقوانین اساسی
golden eagle یکجوردال یاعقاب بسیارنیرومند
golden eagle سکه ده دلاری زر
golden gate پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
golden horde سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
golden key کلیدزرین
golden leaf زرورق
commutation rules قواعد جابجایی
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
slide rules خط کش ریاضی
slide rules خط کش مهندسی
slide rules خط کش محاسبه
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
golden rain آتش باران
golden retriever سگ شکاری طلایی رنگ دورگه
rules committee کمیته قوانین
rules of chess قوانین شطرنج
rules of decorum اداب
rules of engagement قوانین درگیری
rules of engagement روشهای درگیری پدافند هوایی
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
rules of procedure روش جاری
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
rules of procedure نظامنامه داخلی
precendence rules قواعد تقدم
inland rules قوانین داخلی
infraction of rules نقض قوانین
hague rules قوانین لاهه
golden shoe کفش طلایی
hund rules قواعد هوند
golden section برش زرین
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
golden rim تاج
hair of golden wire گیسوان طلایی
rules for forming plurals قواعد جمع بندی
marquis queensberry rules مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
rules for forming plurals ایین جمع بندی
To break the law (rules , regulations). قانون شکنی کردن
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
kill the goose that layed the golden egg <idiom> از بین بردن چیز با ارزش
Pay attention to the house rules [hazard statements] . توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com