Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (4 milliseconds)
English
Persian
goose-stepped
قدم اهسته
goose-stepped
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
Other Matches
He just stepped out.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
stepped
پله دار
stepped up
تشدیدشده
stepped up
تسریع شده
stepped-up
تشدیدشده
stepped-up
تسریع شده
stepped up separation
حرکت پلهای هواپیماها ارایش پلهای در حرکات هوایی
stepped drop
شیبشکن پلکانی
stepped thread
کولاس پیچی ناقص
stepped fall
ابشار پلکانی
stepped flashing
درزپوش پلکانی
stepped motor
دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
stepped platform
صفحه پله دار
stepped thread
پیچ ناقص کولاس
She stepped on my foot .
پایم را لگه کرد
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
The professor stepped into the classroom.
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
goose
به کفل کسی سقلمه زدن
goose
ماده غاز
goose
گوشت غاز
goose
ساده لوح واحمق
goose
سیخ زدن به شخص
goose
مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
goose
اتو
goose
اتو کردن هیس
goose
علامت سکوت
goose
قاز
goose
غاز
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
goose step
رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
goose step
پا دادن
cook one's goose
<idiom>
شانس کسی رااز اوگرفتن
goose pimples
gooseflesh
cook one's goose
<idiom>
نقش بر آب کردن
goose step
قدم اهسته
goose skin
ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
bernicle goose
سرخاب
snow goose
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
goose-step
قدم اهسته
goose-step
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping
قدم اهسته
goose-steps
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps
قدم اهسته
goose-stepping
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose grass
علف ماست
goose grass
رشدوک
goose grass
گورکک
ember goose
اسفرود بیدم
ember goose
غواص
goose neck
زانویی
goose flesh
ترکیدگی پوست بدن در اثرسرما
goose flesh
یا ترس
goose neck
زانو
be unable to say boo to a goose
بزدل
be unable to say boo to a goose
بسیار ترسو
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
be unable to say boo to a goose
کمرو
wild goose chase
<idiom>
ناامیدانه جستجو کردن
wild goose chase
تلاش بیهوده
wild-goose chase
تلاش بیهوده
wild-goose chases
تلاش بیهوده
mother goose stakes
مسابقه کره مادیانهای سه ساله
to goon a wild goose chase
درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
kill the goose that layed the golden egg
<idiom>
از بین بردن چیز با ارزش
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !
آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
What is good for the goose is good for the gander . One cant apply double standards .
یک بام ودو هوانمی شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com