English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (8 milliseconds)
English Persian
governor's seat حکومت نشین
governor's seat حاکم نشین
Other Matches
governor حکمران فرمانده
governor حاکم
governor والی حکمران استاندار
governor حکمران
governor حاکم رئیس زندان
governor والی
governor فرماندار
governor دستگاه فرمان خودکار گاورنور
military governor حاکم نظامی
speed governor تنظیم کننده سرعت
military governor فرمانداری نظامی
lieutenant governor بخشدار
deputy governor بخش دار
deputy governor نایب الحکومه
gas governor وسیله تنظیم گاز
gas governor نافم گاز گاورنر گاز
general governor استاندار
governor carburettor کاربراتور گاورنری
governor generalship استانداری
governor's office فرمانداری
lieutenant governor معاون فرماندار
lieutenant governor نایب الحکومه
the late governor فرماندار اخیر
Governor Generals فرماندار کل فرمانفرما
Governor Generals حاکم کل
Governor Generals والی
Governor Generals استاندار
Governor General استاندار
Governor General والی
Governor General فرماندار کل فرمانفرما
vice governor معاون فرمانداری
Governor General حاکم کل
turbine governor تنظیم کننده توربین
governor balance weight وزنه تعادل رگولاتور
governor of a rural district دهدار
throttling type governor تنظیم کننده نوع ساساتی رگولاتور نوع ساساتی گاورنر نوع ساساتی
seat پایه
I think that's my seat. فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
take your seat بنشینیدسرجای خودتان
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat حرکت تعادلی
seat قسمت میانی زین اسب
seat سکوی استقرار
seat جا
seat جایگاه نشاندن
seat صندلی
seat مرکز مقر
seat مقر
seat جایگزین ساختن
seat محل اقامت
seat کفل
seat سرین
seat نشیمنگاه مسند
seat نشیمنگاه
seat نیمکت
seat back پشتیصندلی
seat cover پوششصندلی
country seat خانهی اربابی
country seat خانهی بزرگ روستایی
dual seat زینموتور
reel seat جایگاهقرقره
rear seat صندلیعقب
adjustable seat صندلی متحرک
first officer's seat صندلیخلباناول
bench seat صندلیاتومبیل
double seat صندلیدونفره
captain's seat محلنشستنکاپیتان
commander's seat صندلیفرمانده
hot seat صندلی الکتریکی
seat stay نگهدارندهصندلی
seat tube تیوپصندلی
to resign one's seat از جای مجلسی خود کناره گرفتن
book a seat جا رزرو کردن
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
bucket seat صندلی یکنفری
seat-belts کمربند صندلی هواپیما
parliamentary seat جای مجلسی
keay seat جا خار
single seat صندلییکنفره
Where is my seat(place) جای من کجاست ؟
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
hot seat صندلی برقی
parliamentary seat صندلی مجلسی
seat-belt کمربند صندلی هواپیما
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
hiking seat تهته اتکای خم شونده در قایق
judgement seat دادگاه
jump seat صندلی تا شو
key seat جاخار
key seat شیار خار
seat belt کمربند صندلی هواپیما
county seat مرکز بخشداری
love seat صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
mercy seat سرپوش رحمت
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
drive's seat صندلی راننده
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
folding seat صندلی تاشو
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
bridge seat پاشنه پل
bridge seat تکیه گاه
box seat صندلی لژ
back seat صندلی عقب اتومبیل
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
mercy seat تخت خدا
pillion seat جای اضافی در موتور سیکلت
the seat of pain موضع درد
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
sliding seat نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
seat of the pants استفاده از تجربه
seat of settlement محل نشست ساختمان
seat of government مقر حکومت
the seat of pain جای درد
primer seat مقر چاشنی
seat bars میلههای تکیه گاه
valve seat نشیمنگاه سوپاپ
seat angle نبشی نشیمن
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
back-seat driver آدم فضول
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers آدم فضول
valve seat insert مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
valve seat grinder دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
valve seat wrench دریچهآچارپایه
seat adjuster lever سطح تنظیم صندلی
valve seat reamer جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines. کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat-belt warning light چراغهشدارکمربندایمنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com