Dictiornary-Farsi | grand mother | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 147 (7 milliseconds)

English	Persian
grand mother	مادر بزرگ
grand mother	جده


Other Matches

grand	معروف
grand	هزار دلار
grand	بسیار عالی باشکوه
grand	مجلل
grand	والا
grand	بزرگ مهم
grand	جدی
grand	باوقار
grand	مشهور
mother	مادری کردن
mother	مادر ننه
mother	مام
mother	سرچشمه اصل
mother	مادر
mother	ام
mother-to-be	زنحامله
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother	والده
mother	پروردن
grand division	تقسیمات بزرگ طبله
grand child	نوه
grand duchess	زوجه یا بیوه دوک
grand conanical	بندادی بزرگ
grand dame	بانو
grand duchess	دوشس بزرگ
grand duchy	دوک نشین
grand dame	زن با نفوذ
grand mal	صرع همراه با تشنج وغش
grand larceny	سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
grand duchy	قلمرو دوک
grand larceny	سرقت کبیره
grand duchy	قلمرودوشس
grand duke	دوک بزرگ
grand inquisitor	رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
grand larceny	سرقت عظیم
grand daughter	دختر دختر
grand larceny	سرقت اموال پرقیمت
grand division	مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
grand mal	حمله بزرگ صرع
grand son	پسر دختر
grand uncle	دایی پدر
grand uncle	دایی مادر
grand uncle	عموی پدر
grand uncle	عموی مادر
grand vizier	نخست وزیر
on a grand scale <adv.>	به مقدار زیاد
grand son	پسر پسر
grand parent	جد و جده
grand mal	صرع بزرگ
grand vizier	صدراعظم
grand nephew	نوه برادر یا خواهر
grand niece	نوه برادر یا خواهر
grand opera	اپرای سنگین
grand opera	اپرای عمیق
on a grand scale <adv.>	در مقیاس بزرگ
grand aunt	عمه مادری
grand juries	هیئت منصفه عالی
grand slam	علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam	بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand slams	موفقیت کامل
grand slam	موفقیت کامل
grand tours	سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour	سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand slams	توفیق عظیم
grand slams	بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand slams	علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand juries	هیات منصفه عالی
grand jury	هیئت منصفه عالی
grand jury	هیات منصفه عالی
grand aunt	خاله مادری عمه پدری
grand aunt	خاله پدری
grand slam	توفیق عظیم
grand slam	شلم
grand father	جد
grand slams	شلم
grand father	پدر بزرگ
grand pianos	پیانوی بزرگ و افقی
Grand Prix	یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
Grand Prix	مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
grand piano	پیانوی بزرگ و افقی
mother land	سرزمین مادری
mother in low	مادر شوهر
mother wit	هوش
mother surrogate	جانشین مادر
mother substitute	جانشین مادر
mother in low	مادر زن
mother land	میهن
mother ship	ship parent
mother of thyme	سیسنبر
mother liquor	مادر اب
mother land	وطن
mother liquer	باز مادر
mother liquid	مادر اب
mother wit	شعور
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
surrogate mother	نامادری
Mother's Day	روز مادر
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی
Mother Nature	طبیعت مهربان
Mother Nature	طبیعت
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
step mother	نامادری
mother's mark	خال
mother wit	ادراک
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother in law	مادر زن
mother-of-pearl	صدف مروارید
mother-in-law	مادر شوهر
mother-in-law	مادر زن
mother countries	کشور اصلی
mother countries	میهن
mother country	کشور اصلی
mother country	میهن
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
mother tongue	زبان مادری
mother tongues	زبان مادری
foster mother	مادر رضاعی
mother of pearl	صدف مروارید
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother craft	مادری
mother complex	عقده مادری
mother board	تخته اصلی
mother board	برد اصلی
mother board	بردمادر
mother board	برد مدار چاپی اصلی
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
mother craft	بچه پروری
mother figure	مادر- نماد
mother figures	مادر- نماد
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
grand touring car	نوعی اتومبیل مسابقه مسافتهای طولانی
great grand father	جد اعلی
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
mother cary's chicken	مرغ طوفان
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است