English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (6 milliseconds)
English Persian
grand parent جد و جده
Other Matches
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
parent یکان لاحق
parent یکان اولیه
parent اصلی
parent جد
parent پدر
parent منشاء
parent بعنوان والدین عمل کردن
parent والدین منشاء
parent پدر یا مادر
parent والدین
parent object صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
parent company شرکت مادر
parent program برنامه ای که برنامه دیگر را آغاز میکند.
parent company شرکت اصلی
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
parent directory دایرکتوری بالای یک زیر دایرکتوری
god parent پدریامادرتعمیدی
parent program در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
parent ship کشتی مادر
parent ship ship mother :syn
god parent نام گذاربچه
the parent of all evils سرچشمه همه بدی ها منشاهمه فسادها
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
parent folder پروندهای که حاوی پروندههای دیگر است
single parent بچهایکهفقطیاپدرویامادرداشتهباشد
parent chain زنجیر اصلی
parent chain زنجیر مادر
parent directory دایرکتوری بالاتر
parent child relationship رابطه پدر و پسر
parent-teacher association انجمناولیاومربیان
aunts related through only one parent عمات ابی یا امی
Some parent spoil their children . برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
grand والا
grand هزار دلار
grand مجلل
grand بزرگ مهم
grand بسیار عالی باشکوه
grand مشهور
grand معروف
grand باوقار
grand جدی
grand opera اپرای سنگین
grand niece نوه برادر یا خواهر
grand nephew نوه برادر یا خواهر
grand mother جده
grand mother مادر بزرگ
grand mal صرع بزرگ
grand uncle عموی مادر
grand opera اپرای عمیق
on a grand scale <adv.> در مقیاس بزرگ
grand son پسر پسر
on a grand scale <adv.> به مقدار زیاد
grand vizier نخست وزیر
grand vizier صدراعظم
grand uncle عموی پدر
grand uncle دایی مادر
grand uncle دایی پدر
grand son پسر دختر
grand mal حمله بزرگ صرع
grand slam توفیق عظیم
grand juries هیات منصفه عالی
grand jury هیئت منصفه عالی
grand jury هیات منصفه عالی
Grand Prix یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
Grand Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
grand piano پیانوی بزرگ و افقی
grand pianos پیانوی بزرگ و افقی
grand father پدر بزرگ
grand father جد
grand juries هیئت منصفه عالی
grand slam موفقیت کامل
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand slam شلم
grand slam علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand slams موفقیت کامل
grand slams توفیق عظیم
grand slams شلم
grand slams علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand aunt خاله پدری
grand aunt خاله مادری عمه پدری
grand duchy دوک نشین
grand duchy قلمرو دوک
grand duchy قلمرودوشس
grand duke دوک بزرگ
grand inquisitor رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
grand larceny سرقت عظیم
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
grand larceny سرقت کبیره
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
grand duchess دوشس بزرگ
grand duchess زوجه یا بیوه دوک
grand division مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
grand aunt عمه مادری
grand child نوه
grand conanical بندادی بزرگ
grand dame بانو
grand dame زن با نفوذ
grand daughter دختر دختر
grand division تقسیمات بزرگ طبله
grand mal صرع همراه با تشنج وغش
great grand father جد اعلی
grand touring car نوعی اتومبیل مسابقه مسافتهای طولانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com