Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
grant a period of grace
مهلت دادن
grant a period of grace
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
grant a period of grace
امهال
Other Matches
grace period
دوره مهلت
period of grace
مهلت پرداخت
period of grace
مهلت
period of grace
ضرب الاجل
grant
اعطا کردن
grant
دادن بخشیدن
grant
کمک هزینه تحصیلی
grant
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
grant
عطا
grant
بخشش
grant
اهداء
grant
تصویب کردن
grant
موافقت کردن
grant
تصدیق کردن
grant
مسلم گرفتن
grant
تصدیق کردن
grant
رخصت دادن
grant
اجازه دادن
grant
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant
اجازه دادن
grant
اعطاء کردن
grant
بورس تحصیلی یا پژوهشی
grant
کمک دولتی اعانه
I grant you all that but. . .
تمام این حرفها درست ولی ...
grant
کمک بلاعوض
to grant a request
درخواستی را اعطا کردن
aid grant
کمک هزینهء تحصیلی
grant probate of a will
صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
general grant
کمک عمومی
general grant
کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
land grant
زمین اعطایی دولت
grant aid
کمک بلاعوض
grant aid
کمک پیشکش
grant god
خداکند
grant god
خدابکند
grant in aid
اعانه ملی
grant in aid
کمک هزینه
grant in aid
کمک بلاعوض
land grant
اعطای اراضی
I grant you that . I accept what you say .
حرف شما را قبول کنم
grant a credit
اعتباری را اعطا کردن
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
grace
اقبال
grace
مرحمت
grace
براز
grace
خوش اندامی
grace
فرافت فریبندگی
grace
لطف
grace
زیبایی خوبی
grace
مهلت
grace
لذت بخشیدن مشعوف ساختن
grace
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
grace
زینت بخشیدن
grace
اراستن
grace
دعای فیض و برکت
grace
موردلطف قراردادن
grace
جذابیت افسونگری
grace
بخشش بخت
grace
قرعه
grace
بخشایندگی
grace
تایید
to say grace
دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
d. of grace
مهلت
grace
خوش نیتی
grace
تایید کردن
ask for days grace
دو روز مهلت خواستن
grace of god
موهبت الهی
bow grace
دفرای سینه
grace note
نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
grace cup
گیلاس مشروب پس از شام گیلاس خداحافظی
fall from grace
<idiom>
منتفی شدن
state of grace
توفیق
by the grace of god
به توفیق خدا
state of grace
تائید
days of grace
مهلت اضافی
act of grace
امتیاز
days of grace
ایام مهلت
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
with a good grace
باحسن نیت قلبا
saving grace
وجدان
free grace
توفیق بی منت الهی
with a bad grace
به اکراه ازروی بی میلی
coup de grace
کشتن از روی ترحم
To give somebody a few days grace .
بکسی چند روز مهلت دادن
period
گذشت زمان
period
دوره زمان
on period
مدت رسانایی
period
فاصله زمان
off period
مدت نارسانایی
period
مدت
period
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period
نقطه
period
لحظه
period
زمان
period
دوره تناوبی
period
روزگار نوبت
period
دوران
period
دوره تناوب
period
کمال
period
نتیجه غایی
period
موقع
period
گاه
period
وقت روزگار
period
عصر
period
گردش
period
نوبت ایست
period
مکث
period
نقطه پایان جمله
period
جمله کامل
period
قاعده زنان
period
طمث
period
حد
period
پایان
period
تناوب
period
دوره
period
نوبت مرحله
period
آمریکا # علامت چاپ در انتهای متن .
at a later period
بعدها
period
مدت زمان
at a later period
در موقع دیگر
period
عادت ماهانه
period
زمان تناوب پریود
period
زمان تناوب دوره
remainder of the period
باقیمانده مدت
refractory period
دوره بی پاسخی
reasonable period
مدت معقول
rest period
دوره استراحت
retention period
دوره ابقا
retrace period
دوره بازگشت
right for a prescribed period
رقبی
scan period
دورهء پویش
pulse period
تناوب پالس
production period
دوره تولید
probationary period
دوره ازمایشی
period of office
دوره تصدی
period of prescription
مدت مرور زمان
period of production
دوره تولید
period of roll
دوره تناوب
period of roll
زمان تناوب چرخش
period of vibratio
دوره ارتعاش
porolongation of a period
تمدید مدتی
practice period
دوره تمرین
probationary period
دوره ازادی مشروط
second long period
تناوب بزرگ دوم
short period
دوره کوتاه
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
transition period
دوره گذار
transition period
دوره انتقال
wave period
زمان تناوب امواج دریا
time period
فاصله زمان
quarterly period
دوره سه ماهه
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
For a period of one month.
به مدت یک ما ؟
time period
دوره زمان
transattack period
زمان اجرای تک اتمی
three-month period
سه ماه
to put a period to
بپایان رساندن
sidereal period
دوره تناوب نجومی
sidereal period
پریودنجومی
Safavid period
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
time period
گذشت زمان
synodic period
month lunar
synodic period
دوره تناوب هلالی
synodic period
پریودهلالی
the girls of the period
دختران امروزی
quarterly period
سه ماه
third long period
تناوب بزرگ مرتبه سوم
three-month period
دوره سه ماهه
period of instrument
دوره سنجه
cooling off period
دوره ملایمت
curfew period
ساعات خاموشی
curfew period
ساعات منع عبور و مرور
design period
مدت طرح
earthquake period
دوره تناوب زلزله
financial period
دوره مالی
first long period
تناوب بزرگ اول
germinal period
دوره نوجنینی
cooling period
زمان بازار خراب کن
guarantee period
دوره ضمانت
guarantee period
مدت تضمین
gurantee period
دوره نگهداری تاسیسات
gurantee period
مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
extra period
وقت اضافی
idle period
دوره استراحت
idle period
زمان توقف
idle period
پریود بی باری
critical period
دوره شاخص
critical period
دوره بحرانی
cooling period
زمان انتظار
cooling off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
دوره ملایمت
cooling-off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
action period
دوره کنش
base period
زمان مبنا
blocking period
دوره وقفه
budget period
دوره بودجه
budget period
زمان بودجه
coking period
زمان کک سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com