English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
grass machine ماشین چمن زنی
Other Matches
grass چمن زار کردن
to go to grass زمین خوردن
to go to grass بچرارفتن
grass با علف پوشاندن
grass علف
grass سبزه
grass چمن
grass ماری جوانا
grass چریدن علف خوردن
grass چراندن
grass زمین چمن
grass چمن مسیر اسبدوانی
saw grass ساق تیز
goose grass گورکک
meadow grass علف چمنی
viper's grass سفورجنه سیاه
viper's grass بلقک
goose grass علف ماست
grass roots کف زمین
goose grass رشدوک
grass roots اساس
grass roots اجتماع محلی منشاء
wheat grass چمن مرغ
couch grass بیدگیاه
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
joint grass علف ماست
By the green grass . کنار چمن های سبز وخرم
lemon grass گور گیاه
snake in the grass خطر محتمل
joint grass علف پنیر
pampas grass علف پامپاس
joint grass غالیون اصل
couch grass مرغ
twitch grass کشش حرکت یا کشش ناگهانی
twitch grass منقبض شدن
twitch grass سرکوفت دادن
panic grass جاورس
lemon grass گربه دشتی
grass widow فاحشه
grass widow زنی که بچه حرامزاده دارد زن خراب
star grass هر نوع گیاه گل ستارهای
grass tree نوعی زنبق استرالیایی
grass thatch سقف گالیپوش
grass snake مارحلقه دار
grass skiing اسکی روی چمن
grass plot سبز
snake in the grass خطر نزدیک دوست دو رو
grass plot چمن
grass green رنگ سبز چمنی
panic grass گاورس
onion grass یکجور جو وحشی
i lay on the grass روی علف دراز کشیدم
twitch grass پیچاندن
twitch grass گره زدن فشردن
twitch grass جمع شدن بهم کشیدن
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
tussock grass علف چمن وچراگاه چمن باتلاقی
french grass اسپرس
to send to grass بچرافرستادن
to send to grass زمین زدن
grass widower مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
to put to grass چراندن
to put to grass بچراسردادن
cow grass شبدرسگ
salt grass علف شوره زار
let grass grow under one's feet <idiom> زیرپای کسی علف سبز شدن
grass is always greener on the other side <idiom>
The grass is greener on the other side of the hI'll. مرغ همسایه غازه
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
While the grass grows the cow starves . <proverb> تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machine شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine دستگاه
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
two way machine ماشین دو راهه
machine عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine تراشکاری کردن صیقل کردن
machine براده برداشتن
machine تراشیدن ماشین
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine بیت اجرا میشود
machine یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine ماشین
machine تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine شیارانداختن روی فلز
machine sensible قابل درک توسط کامپیوتر
mortising machine دستگاه کام کنی
machine recognization بازشناختی توسط ماشین
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
machine number عدد سرعت هواپیما
planer machine ماشین صفحه تراش
machine representation نمایش ماشیی
machine ringing زنگ ماشینی
open machine ماشین باز
planing machine ماشین کندگی
object machine ماشین مقصود
multi way machine دستگاه چند راهه
machine oil روغن ماشین
machine operating عملکرد ماشین
machine operator کارگردان ماشین
reeling machine ماشین نخ پیچی
reaping machine ماشین درو
machine operator اپراتور ماشین
punching machine دستگاه پانچ
punching machine دستگاه منگنه
punching machine ماشین سوراخکن
printer machine دستگاه چاپ
machine operator متصدی ماشین
machine oriented ماشین گرا
printer machine ماشین چاپ
machine readable خواندنی توسط ماشین
machine operator اپراتوردستگاه
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
mowing machine علف چین
machine translation ترجمه ماشینی
machine equipment تجهیزات ماشین
machine error خطای ماشین
machine welding جوشکاری ماشینی
milling machine ماشین تراش
machine fault عیب ماشین
machine fault نقص ماشین
machine foundation پایه دستگاه
machine frame چارچوب دستگاه
machine gunner مسلسل چی
milking machine ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
machine independent مستقل از ماشین
machine instruction دستورالعمل ماشین
machine intelligence هوش ماشین
machine interupption وقفه ماشین
mowing machine ماشین علف چینی
machine run رانش ماشین
machine run اجرای ماشین
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
machine learning فراگیری ماشین
machine time وقت ماشین
machine time زمان ماشین کاری
molding machine دستگاه قالب گیری
milling machine دستگاه فرز
milling machine ماشین فرز
machine language زبان ماشین
machine word کلمه ماشین
reeling machine چرخک
pinball machine ماشین ساچمه پران
plaiting machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiting machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
cog in the machine <idiom> قطرهای از دریا
kidney machine ماشینکمکیبرایافرادبیمار
rowing machine ماشینپایی
sub-machine gun مسلسل دستی
sub-machine gun تیربار دستی
sub-machine guns تیربار دستی
sub-machine guns تیربار خودکار
accept machine دستگاه پذیرنده
fax machine فاکس
fuelling machine ماشینسوخت
machine hall راهرویماشین
facsimile (machine) دستگاه فکس
fax (machine) دستگاه فکس
freezing machine فریزر [غذا و آشپزخانه]
drilling machine دریل [ابزار]
boring machine دریل [ابزار]
drilling machine مته برقی [ابزار]
dyeing machine ماشین رنگرزی
sweeper [machine] ماشین خاکروب
boring machine دستگاه مته [ابزار]
drilling machine دستگاه مته [ابزار]
boring machine مته برقی [ابزار]
pinball machine ماشین پینبال
sandblast machine ماشین ماسه پاش
sowing machine بذر افشان
spininning machine ماشین یا دستگاه ریسندگی
spreading machine مقسم بتن
sunchronous machine ماشین سنکرون
swaging machine حلبی خمکن
synchronous machine ماشین همگام
synchronous machine ماشین همزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com