English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (2 milliseconds)
English Persian
gravel walk جاده سنگ فرش
gravel walk سنگ فرش
Other Matches
gravel ریگ
gravel شنی
gravel شن دار متوقف کردن
gravel درشن دفن کردن
gravel شن پاشیدن
gravel ماسه
gravel سنگفرش کردن
gravel ریگ سنگریزه
gravel نخاله
gravel شن
gravel سنگ مثانه سنگریزه
gravel pit کان شن
river gravel شن رودخانه
gravel pack پوشش شنی
gravel filter صافی شنی
gravel concrete بتن شنی
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
gravel blind تقریبا کور
gravel asphalt اسفالت شنی
fine gravel نرمه شن
fine gravel شن ریز
renal gravel حصات کلیه
railroad gravel سنگریزههای دو طرف ریلهای راه اهن
gravel pit شن چال گودال شن
gravel pit شنگاه
gravel pass شن گیر
gravel road راه شنی
gravel stone ریگ
gravel stone سنگریزه
pay gravel شن یاسنگ زردارکه عمل کردن ان باصرفه باشد
quick gravel ریگ روان
quick gravel دزدریگ
fine gravel شن دانه ریز
renal gravel ریک کلیه
coarse gravel شن درشت دانه
crushed gravel شن شسته
pay gravel or dirt شن یا خاک زردارشستن ان باصرفه باشد
pit run gravel هم اورده شنی
pit run gravel شن در هم
bituminuos gravel base بستر شنی قیردار
walk off with بلند کردن
to walk in قدم نهادن در
walk out اعتصاب کردن
walk through بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
to walk به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
walk off with دزدیدن
to walk off ناگهان رفتن
to take a walk گردش کردن یا رفتن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
walk out on ترک گفتن
to walk in توآمدن
walk-on بازیگر فرعی
walk out on قال گذاشتن
walk out on خالی ازسکنه کردن
walk-up بی آسانسور
walk-up آپارتمان طبقهی اول
He can hardly walk. بزور راه می رود
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
walk away/off with <idiom> دزدیدن
walk out <idiom> ناگهانی رفتن
walk (all) over <idiom> انجام هرکاری که دوست داشته باشه
to walk قدم زدن
to walk in داخل شدن
to walk in واردشدن
take me for for a walk مرابه گردش ببرید
take a walk گردش کردن
i know you by your walk میشناسم
i know you by your walk من شما را از گام برداری
to go for a walk گردش رفتن
walk گام معمولی اسب
do not walk راه نروید
to walk away with ربودن
to walk away with دزدیدن
to walk off with ربودن
to walk off with دزدیدن
walk مسابقه راهپیمایی
walk پیاده رو
walk راه پیما
walk گردش کننده راه رونده
walk راه رو
walk راه رفتن گام زدن
walk گردش کردن پیاده رفتن
go for a walk گردش رفتن
walk گردش پیاده گردشگاه
cat-walk راهرو باریک
cat walk راه رو اویخته
walk of life <idiom> طرز زندگی کردن
walk on air <idiom> روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
to walk around the block دور بلوک خیابان راه رفتن
walk the plank <idiom> مجبور به استعفا شدن
walk the plank <idiom> مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
walk of life شغل
walk of life پیشه
walk the floor <idiom> بیقرار بودن
cat walk ادم رو
walk-ups آپارتمان طبقهی اول
walk-ups بی آسانسور
to walk the plank چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
cock of the walk پهلوان میدان
code walk through گردش درطول برنامه
walk back به عقب خم شوید
milk walk گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk walk دور
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to walk the boards بازیگری کردن
parapet walk سنگرقدم زدن
side walk پیاده رو
cat walk تک گذر
to walk a bicycle دوچرخه را با دست بردن
to walk fast تندراه رفتن
to walk . To go on foot. پیاده رفتن
walk-in wardrobe راهرویجارختی
sheep walk چراگاه گوسفند
walk back شل کردن
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
Lets go for a walk ( stroll) . برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with firm steps . با قدمهای محکم راه رفتن
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
covered parapet walk گذرگاهسنگرسرپوشیده
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
learn to walk before yaou run. <proverb> قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com